اشعار شب هفتم – علی فردوسی توان گریه ندارد تو را صدا بزند چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند ک

اشعار شب هفتم – علی فردوسی توان گریه ندارد تو را صدا بزند چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند ک

اشعار شب هفتم – علی فردوسی توان گریه ندارد تو را صدا بزند چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند ک

اشعار شب هفتم – علی فردوسی توان گریه ندارد تو را صدا بزند چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند ک

اشعار شب هفتم – علی فردوسی توان گریه ندارد تو را صدا بزند چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند ک
اشعار شب هفتم – علی فردوسی توان گریه ندارد تو را صدا بزند چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند ک
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب هفتم – علی فردوسی توان گریه ندارد تو را صدا بزند چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند ک

اشعار شب هفتم – علی فردوسی

 

توان گریه ندارد تو را صدا بزند

چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند

 

کمان کشیده ببین کفر... و خوب می داند

که تیر آخر این ظلم را کجا بزند

 

گلـوی تشنه و تیغ برهنه ، یا الله

تمام ترسم از این است عشق جا بزند

 

گرفته کینه به دل کوفه گویی از جمرات

گرفته سنگ به ناموس مرتضی بزند

 

خوش آن سری که سر نیزه سر بلند شود

خوش آن دلی که به دریای کربلا بزند

 

گزیده بود عطش را، وگرنه آسان بود

عصای معـجزه بر نیل نینـوا بزند

 

ندیده بود بیابان گلوی خشکی را

که دست رد به تمنای آب ها بزند

 

نشسته مشک به سوگ دو دست بی یاور

رسیده  وقت که فریاد یا اَخا بزند

 

کفن به دوش شهادت کشیده محرم وار

ذبیح علقمـه تا خیمه در منا بزند

 

هزار سال مگر بگذرد که روزی عشق

دوباره دست بدین گونه کارها بزند

 

علی فردوسی


تعداد بازديد : 178
چهارشنبه 01 آذر 1391 ساعت: 9:32
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف