اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع

اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع

اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع

اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع

اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع
اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع

اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود

دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود

ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد

عزيز فاطمه زخمي ترين كبوتربود

زبسكه بركف اين حجره دستُ پازده بود

تمام حجره پُرازتكه تكۀ پربود

ميان هلهله هابرامام خنديدند

صداي خنده آنها ززهربدتربزد

زتشنگي جگرش بين شعله ها مي سوخت

فضاي حجره او كربلاي ديگر بود

كسي نبودبراي  غريبي اش گريد

درآن ميانه كسي كاش جاي خواهربود

چقدر خواست زجاخيزد او ولي افتاد

همينكه پشت درافتاد ياد مادر بود

به ياد مادرو ميخُ شراره آتش

به ياد حيدرُآن جنگ نا برابر بود

بياد مادر پهلو شكسته در كوچه

كه دست بسته كنارش فتاده حيدر بود

 

  

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام

تعداد بازديد : 193
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 23:43
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف