يا عطشان آنقدر تشنه بود لبهايش دستِ آخر به شمر هم رو زد نفسش را عجيب بند آورد نيزه اي كه سنان

يا عطشان آنقدر تشنه بود لبهايش دستِ آخر به شمر هم رو زد نفسش را عجيب بند آورد نيزه اي كه سنان

يا عطشان آنقدر تشنه بود لبهايش دستِ آخر به شمر هم رو زد نفسش را عجيب بند آورد نيزه اي كه سنان

يا عطشان آنقدر تشنه بود لبهايش دستِ آخر به شمر هم رو زد نفسش را عجيب بند آورد نيزه اي كه سنان

يا عطشان آنقدر تشنه بود لبهايش دستِ آخر به شمر هم رو زد نفسش را عجيب بند آورد نيزه اي كه سنان
يا عطشان آنقدر تشنه بود لبهايش دستِ آخر به شمر هم رو زد نفسش را عجيب بند آورد نيزه اي كه سنان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
يا عطشان آنقدر تشنه بود لبهايش دستِ آخر به شمر هم رو زد نفسش را عجيب بند آورد نيزه اي كه سنان

   يا عطشان

آنقدر تشنه بود لبهايش

دستِ آخر به شمر هم رو زد

نفسش را عجيب بند آورد

نيزه اي كه سنان به پهلو زد

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 446
پنجشنبه 13 مهر 1391 ساعت: 12:01
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف