وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول

وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول

وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول

وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول

وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول
وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول
وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را

دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را

گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول
 
آتش که می زدند حرم ذوالجلال را

بالم به میخ گوشه در گیر کرده بود

قدرت نداشتم که بگیرم و بال را

حتی نشد که چادر خود را به سر کِشم

یعنی به من نداد عدو این مجال را

ممکن نبود شال علی را رها کنم

ممکن نبود ضربت قُنفُس محال را

بنت الهدی کجا و چهل مرد نا نجیب
 
هرگز کسی جواب نداد این سوال را

از سرنوشت محسنم آگه کسی نشد

مخفی کنم چو تربتم این شرح حال را
ارسالی توسط:دلانه ها

 


تعداد بازديد : 143
شنبه 28 مرداد 1391 ساعت: 14:55
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف