در قد و قامت تو قد یار ریخته
در غالب تو احمد مختار ریخته
به عمه هاي دست به دامن نگاه کن
دور و برت چقدر گرفتار ریخته
گفتی علی و نیزه دهان تو را گرفت
از بسکه در اذان تو اسرار ریخته
معلوم نیست پیکرت اصلا چگونه است
بهتر نگاه می کنم انگار ریخته
دارد زره ضریح تو را حفظ می کند
بازش اگر کنند بالاجبار ریخته
یکروز جمع کردن تو وقت می برد
امروز بر سرم چقدرکار ریخته
زیر عبا اگر بروم پا نمی شوم
از بس به روي شانه من بار ریخته
گیسوي تو همین که سرت نیمه باز شد
ازدو طرف به شانه ات اي یار ریخته
آنکس که تشنگی مرا پاسخی نداد
حالا نشسته بر جگرم خار ریخته