ولادت امام حسین ع - 6

ولادت امام حسین ع - 6

ولادت امام حسین ع - 6

ولادت امام حسین ع - 6

ولادت امام حسین ع - 6
ولادت امام حسین ع - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد ا

وقت عشق است چشم تر بدهيد
شمع ها مژده ي سحر بدهيد

كار دل گير يك نگاه شماست
بر مناجات من اثر بدهيد

از شلوغي شهر بيزارم
كوچه ها فرصت گذر بدهيد

دوست دارم به اوجتان بپرم
بي قرارم كه بال و پر بدهيد

مي نشينم كنار در بي تاب
تا به پاهاي من خبر بدهيد

راه باز و مسير بي خطر است
توشه بردار موقع سفر است

سفري تا ديار دلبرها
تا زمين بهشت پرورها

سفري تا نهايت مستي
در طواف حريم ساغرها

آسماني ترين شديم اينجا
پا به پاي پر كبوترها

خانه ها را ببين همه از دم
شاخه ي ياس روي سر درها

اين مدينه است شهر پاك و زلال
چشمه سار تمام كوثرها

اين مدينه است مركزيت نور است
تربت قبر چهار حجت نور است

يك زيارت كنار ابر بهار
يك بقيع است و زائران بسيار

بالهاي فرشته ها فرش است
قدري آهسته تر قدم بردار

يك قدم بيشتر نمانده ولي
به در بسته خورده ايم انگار

از همين جا دخيل مي بنديم
پشت اين پنجره همين ديوار

مگر امشب شب ولادت نيست
شمع روشن كنيد دور مزار

ذات غيب خدا شده ظاهر
در جمال محمد باقر

آمدي اي امام پنجم ما
آمدي اي يگانه بي همتا

برفها آب شد زمين خنديد
از بهار تو اي گل زيبا

علم را آمدي كه بشكافي
مثل كشتي به سينه ي دريا

تا ابد آسمان آبي تو
مي زند سايه بر سر دنيا

تو در اين صفحه هاي خالي دل
نقش ها مي زني به رنگ خدا

جوهر بندگي است در قلمت
غير توحيد نيست در قلمت

اي به دوشت هميشه رايت علم
در بيان تو واقعيت علم

روي منبر كه درس مي دادي
زير دِيْن تو رفت نهضت علم

روز اول به اذن حضرت حق
شاهكار تو بوده خلقت علم

عقل ما قد نمي دهد هرگز
به مقام تو اي حقيقت علم

بي فروغ تو مي رود از دست
همه ي اعتبار دولت علم

تا كه نور كلام تو جاري است
گلشن دين هميشه گل كاري است

اي سرآغاز ناب ماه رجب
وي شروع كتاب ماه رجب

با غروب جمادي الثاني
سر زدي آفتاب ماه رجب

اشكهاي تو لحظه ي ميلاد
شده عطر و گلاب ماه رجب

عكسي از حسن كبريا هستي
جاي تو قلب قاب ماه رجب

يك مناجات بر لبم بنويس
در شب مستجاب ماه رجب

در هواي خدا رهايم كن
بيشتر با خود آشنايم كن

تو كه بر چشم خلق جا داري
نوري و جلوه ي خدا داري

شاخ شمشاد حضرت سجاد
ريشه در باغ هل أتي داري

ثمر نخل احمدي كه نسب
ز حسين و ز مجتبي داري

پسر سيد البكاء هستي
سرگذشتي پر از بلا داري

يادگاري ز لاله هاي عطش
بر دلت داغ كربلا داري

تو غروب سپيده را ديدي
عمه ي قد خميده را ديدي

همه جا گرد غصه پاشيدند
با سر تيغ و نيزه گل چيدند

دستهاي سياه بر سر تو
سنگهاي كبود باريدند

چشم هايي كه گريه مي كردند
سيلي و تازيانه مي ديدند

مردم كوچه ي يهودي ها
دور سرها مُدام رقصيدند

بي ابوالفضل كودكان يتيم
روي خشت خرابه خوابيدند

اين همه غم كه بر سرت آمد
كودكي تو را رقم مي زد


تعداد بازديد : 183
شنبه 28 مرداد 1391 ساعت: 13:50
نویسنده:
نظرات(0)
نام زیبای شما بر دل خدایی می کند بر تمام شیعیان مشکل گشایی می کند کربلایت عرش اعلا را نمایان کرده

نام زیبای شما بر دل خدایی می کند

بر تمام شیعیان مشکل گشایی می کند

کربلایت عرش اعلا را نمایان کرده است

پرچم سرخت دو عالم را هوایی می کند


تعداد بازديد : 165
شنبه 28 مرداد 1391 ساعت: 4:51
نویسنده:
نظرات(0)
محشر دم از اعتبار او خواهد زد او دست به كار جستجو خواهد زد در کار شفاعت از غلامان حسین زهرا به خد

محشر دم از اعتبار او خواهد زد

او دست به كار جستجو خواهد زد

در کار شفاعت از غلامان حسین

زهرا به خدا ي كعبه رو خواهد زد


تعداد بازديد : 281
پنجشنبه 26 مرداد 1391 ساعت: 14:02
نویسنده:
نظرات(0)
اميري حسينٌ و نعم الامير یک لقمه از این مائده خوردی؟ هرگز من را به کس دگر سپردی؟ هرگز با این همه

 اميري حسينٌ و نعم الامير

یک لقمه از این مائده خوردی؟ هرگز

من را به کس دگر سپردی؟ هرگز

با این همه سرمایه که خرجم کردی

از نوکر خود فایده بردی؟ هرگز

***

با كار غلط براي تو زحمت داشت

نقطه سر خط ، براي تو زحمت داشت

من معترفم همان كسي هستم كه

تا بوده فقط براي تو زحمت داشت


تعداد بازديد : 269
سه شنبه 24 مرداد 1391 ساعت: 15:14
نویسنده:
نظرات(0)
یا حسین (ع) آواره ترین سائل درگاه رسیده درمانده ترین ماندۀ در راه رسیده ای جلوهٔ رحمانیت! ای رحمت

یا حسین (ع)

آواره ترین سائل درگاه رسیده

درمانده ترین ماندۀ در راه رسیده

ای جلوهٔ رحمانیت! ای رحمت مطلق!

نور تو به دادِ دل گمراه رسیده

علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 127
سه شنبه 17 مرداد 1391 ساعت: 10:31
نویسنده:
نظرات(0)
بأبي أنت و اُمّي میخانه مگر بال و پرم را بپذیرد تا آتش مستی جگرم را بپذیرد ظرفیت دل در گرو پاکیِ
بأبي أنت و اُمّي

میخانه مگر بال و پرم را بپذیرد

تا آتش مستی جگرم را بپذیرد

ظرفیت دل در گرو پاکیِ ظرف است

ای کاش همین مختصرم را بپذیرد

در زاویهٔ گردش پیمانه نشستم

تا دستِ گدای سحرم را بپذیرد

منظورِ منِ بی سر و سامان خود ساقیست

پس اوست که باید نظرم را بپذیرد

جارو زده ام با مژه خاک قدمش را

شاید برسد چشم ترم را بپذیرد

سر می کشم آن قدر به بالا که ببیند

دنبال همینم که سرم را بپذیرد

 

مقصود من از عشق، تماشای حسین است

سرمست شدن با قد و بالای حسین است

 

سرمایه سری هست، فدای سر ارباب

سر به سر ارباب، سرِ نوکر ارباب

بهتر که سرم را به روی دست بگیرم

چیزی که ندارم ببرم محضر ارباب

از کودکی ام یاد گرفتم که بگویم

مادر پدرم نذر پدر مادر ارباب

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

جَمعند گداها همه دور و بر ارباب

کار آن قدری هست که بی کار نباشد

یک کارگر از این همه کارگر ارباب

این بال و پر سوخته ي فطرسی ام را

امشب برسانید به خاک در ارباب

 

با گفتن یک بار «حسین جان» گنهم ریخت

قبل از رمضان، سوم شعبان گنهم ریخت

 

تا سفره ی افطار شما هست، گدا هست

آقا که حسین است، برای همه جا هست

ما درد نگفتیم و مداوا شده رفتیم

پس بیشتر از هر چه که درد است، دوا هست

عیسی نَفَسی هست اگر از نَفَس توست

در سینه ات انگار نفس نیست، شفا هست

تا خانه ببر سائل خود را، که بگویی

هر وقت گرفتار شدی، خانه ی ما هست

در سینۀ سینایی ات، ارباب دو عالم!

گنجینه ای از جلوۀ اسماء خدا هست

ما عرش خدا را که ندیدیم، ولیکن

جایش شب جمعه، حرم کرب و بلا هست

 

ما تا ابد دهر بدهکار حسینیم

دیوانه ي زنجیری بازار حسینیم

 

سرچشمهٔ توحید دو تا چشم ترت شد

تا عرش پریدن هنرِ بال و پرت شد

با زلفِ کشیده، صف خیرات کشیدی

یک شهر نمک گیر تو و موی سرت شد

بالا بنشین ای به قیامت، قد و قامت

یک بار زمین خوردی و دل خون جگرت شد

باید که ز خاک قدمش بوسه بگیرند

هر وقت که هم بازی تو در به درت شد

این پیرهن سرخ نشان داد شهادت

از روز ازل آمد و مدّ نظرت شد

 

لیلا تویی و ما همه مجنون تو هستیم

جانانه مسلمان تو و خون تو هستیم

 

آواره ترین سائل درگاه رسیده

درمانده ترین ماندۀ در راه رسیده

ای جلوهٔ رحمانیت! ای رحمت مطلق!

نور تو به دادِ دل گمراه رسیده

قطع به یقین، دستِ بگیر است، قیامت

دستی که به دامان تو ای شاه رسیده

یک وقت تن محترمت درد نگیرد

از عرشِ خدا حولۀ دلخواه رسیده

شش ماه به روی جگرِ سوخته دل ها

داغ انا العطشان تو با آه رسیده

می خواست که از مادر تو اشک بگیرد

این بوسه که حالا به گلوگاه رسیده

 

جبریل که پر ریخت، پیمبر نفسش رفت

حرف از گلوی توست که مادر نفسش رفت

(حبيب نيازي)


تعداد بازديد : 527
جمعه 06 مرداد 1391 ساعت: 21:26
نویسنده:
نظرات(0)
ای پناه مستمندان یا حسین ای دوای دردمندان یا حسین کشتی ناجي ما آوارگان

ای پناه مستمندان یا حسین                     ای دوای دردمندان یا حسین

 کشتی  ناجي ما آوارگان                         رس به فریاد غریبان یا حسین

آرزوی (خادم)درگاه تو اين است وبس       کن نظر سویش ز احسان یا حسین


تعداد بازديد : 284
جمعه 30 تیر 1391 ساعت: 20:04
نویسنده:
نظرات(0)
باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم این جوابی است که بر نفس، دمادم دادم علّتش صنعت شعری است ا

باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم

این جوابی است که بر نفس، دمادم دادم

 

علّتش صنعت شعری است اگر پاسخ را

بر تن لفظ دگر کردم و مبهم دادم

 

در حرارت کده ی عیسوی ات پخته شدم

از دم دم به دم تو چه قدَر دم دادم!

 

دِرهم دَرهم تو فقر مرا زائل کرد

بعد آن تکیه به دخل پر حاتم دادم

 

در کرم خانه ی تو هر که بیاید شاه است

این خبر را به همه عالم و آدم دادم

 

مرده ای بیش نبودم که به هوش آمده ام

مثل فطرس ز شراب تو به جوش آمده ام

 

مهربانی تو را در همه جا جار زدم

پا به جای قدم میثم تمّار زدم

 

قاب تصویر تو که نورٌ علی نور بُوَد

گوشه ی خانه ی دل بر روی دیوار زدم

 

فصل حج آمده و دور تو ای کعبه ی دل

چند دوری مَثَل گردش پرگار زدم

 

وحی آمد که تو مصداق «انا الحق» هستی

این چنین شد که سرم را به روی دار زدم

 

تا بدانند همه یوسف زهرا آمد

نرخ بالای تو را سر در بازار زدم

 

یوسفی آمده و باز ترنج آوردند

در خرابات وجود همه گنج آوردند

 

فاطمه مثل صدف، گوهر نایاب تویی

آفتاب و فلک و انجم و مهتاب تویی

 

آن که مشغول عبادت شده همچون زهرا

نیمه ی شب روی سجّاده ی محراب تویی

 

در بزرگی و مقامات تو این بس، پسر

شیر بدر و احد و  خیبر و احزاب تویی

 

نخل شعرم چه قدَر واژه ی تازه دارد

سوره ی فجر تویی و اولوالباب تویی

 

به تو سوگند شعار همه ی ما این است

ما همه نوکر این خانه و ارباب تویی

 

«فاش می گویم و از گفته ی خود دل شادم»

از همان روز ازل اهل حسین آبادم

 

موج ظاهر شد و کشتی نجات آوردند

«اندر این ظلمت شب آب حیات آوردند»

 

«چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی»

که برای همگان برگ برات آوردند

 

حافظ از گفتن اوصاف تو مستأصل شد

علّت این بود اگر شاخه نبات آوردند

 

این چه سرّی است که در وزن کلامت وزن

فاعلاتن فعلاتن فعلات آوردند

 

تا که پیغمبر ما کام تو را بردارد

از  دل کرب و بلا آب فرات آوردند

 

از همان کودکی ات کرب و بلایی شده ای

خون بهای تو خدا شد که خدایی شده ای

 

فطرس سینه ی ما میل پریدن دارد

بس که شش گوشه ی زیبای تو دیدن دارد

 

عطر سیب حرمت جلوه دو چندان کرده

آن چنان که به سرش شوق وزیدن دارد

 

خاک کوی تو دوای همه ی محنت هاست

تربت کرب و بلای تو چشیدن دارد

 

شیر هر روز تو بر عهده ی پیغمبر بود

سر انگشت مبارک چه مکیدن دارد

 

بوسه از روی لبت کار شب و روزش بود

بوسه از غنچه ی لب های تو چیدن دارد

 

شهد شیرین شکر از لب تو می ریزد

به گمانم که جگر از لب تو می ریزد


تعداد بازديد : 116
چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت: 18:31
نویسنده:
نظرات(0)
ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی کوری چش

ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی

ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی

آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی

کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی

 

از مقدم تو فاطمه مادر خطاب شد

لفظ ابوالحسن لقب*بوتراب شد

 

خیلی بلند  قرائت قران مکن پسر

در بین کوچه راه بندان مکن پسر

مجنون شهرا تو پریشان مکن پسر

لیلاترین ، غمزه به آسمان مکن پسر

 

امشب دوباره راهی بیت و الحسن شذم

مست جمالت هستم و خالی ز (من) شدم

 

پهن است ابتدای کوچه بساط گدائیم

با تو به سر شده است غم ِ بی نوائیم

از برکت دعای شما من خدائیم

با لطف توست اگر کربلائیم

 

گیریم مرد شامی آمده اینجا  نگاه کن

دست مرا بگیر مرا سر به راه کن

 

ما خانوادتاٌ  همگی نوکر شما

تو خانوادتاٌ ، مسیحا ، گره گشا

من با قبیله ام ، گدایان مجتبی

تو با عشیره ات ، عزیزان قلب ما

 

یا ایها الکریم بده روزی مرا

هرگز ندیده ایم که تو رد کنی گدا

 

یک روز می رسد حرمت را بنا کنیم

با طرح و نقشه های حریم رضا کنیم

صحنت زمرد و گنبد طلا کنیم

بعدش نشسته در حریم شما و صفا کنیم

 

در وصف و شرح حال تو این کامل است و بس

شاگرد مکتب تو ابوفاضل است و بست

 

مرد جمل دلاوریت حیرت آورست

تکبیرهای حیدریت حیدر آورست

رزم آوری و برتریت حیرت آور است

با یک سپاه برابریت حیرت آورست

 

ختم به خیر قائله فرما اراده کن

آن فتنه را بگیر و زاشتر پیاده کن

 

روشن کن و بگو خواص را نفاق چیست ؟

 آقا بگو که بین گذر اتفاق چیست ؟

آتش کشیدن دل یاس های باغ چیست ؟

آقا بگو که درد کدام است و داغ چیست  ؟

 

ای کوه صبر ، حضرت سردار بی سپاه

من آه می کشم زغمت  .....  آه پشت آه

یاسر مسافر


تعداد بازديد : 187
سه شنبه 27 تیر 1391 ساعت: 17:55
نویسنده:
نظرات(0)
امشب براي فاطمه گوهر رسيده است شادي به قلب و جان پيمبر رسيده است حيدر نظاره كن كه دلبر رسيده اس

امشب براي  فاطمه  گوهر  رسيده است

شادي به قلب و جان پيمبر رسيده است

حيدر نظاره كن كه دلبر رسيده است

مزده بده  حسن   برادر رسيده است

 

كوري چشم دشمن زهرا و مرتضي

حالا دوباره فاطمه مادر شده خدا

 

او آمده تا كه خدايي كند مرا

مشغول كسب و كار گدايي كن مرا

بال و پرم دهد هوايي كند مرا

امشب زلطف كرببلايي كند مرا

 

او امده تا كه مرا مبتلا كند

عاشق ترين گدا كند و پر بها كند

 

اي مدعي جذبه ي روحاني اش ببين

بالاترين رتبه ي عرفاني اش ببين

از كودكي قاري قراني اش ببين

عشاق اين قبيله ي سلماني اش ببين

 

مجنون اگر كه خواستي ز ايراني اش بخوان

اسلام ما همه  زمسلماني اش بدان

 

اين بزم عيش بايم چه عالي است

اينقدر عالي است كه گويا خيالي است

فطرس به گريه گفت كه بالم چه بالي است !

جايش چقدر خواهر ارباب خالي است

 

اين بزم عيش بي مي و ساغر نمي شود

كامل بدون تك يل حيدر نمي شود

 

آن تك يلي كه علمدار كربلاست

ساقي خيمه ها و سپهدار كربلاست

اميد بچه هاست  و سردار كربلاست

عشق حسين و زينب و غمخوار كربلاست

 

از مادر ادب  ادب آفريده اند

يك بار جز احد ز او كي شنيده اند *

 

وقتي رسيد شادي به اين انجمن رسيد

پايان غصه و درد  و محن رسيد

خنده به لبهاي حسين و حسن رسيد

حيدر به غمزه گفت -  عجب ...مثل من رسيد !

 

سائل بياوريد  كرم بي حساب شد

دوران مستي و مي و جام و شراب شد

 

كودك كه در خانه ي مولا بزرگ شد

با مهر و حب حضرت زهرا بزرگ شد

تحت تعلم حسنين  تا بزرگ شد

شيري براي روز مبادا بزرگ شد

 

مشكي به دوش گرفت و به آب زد

مرحم به زخم هاي وجود رباب زد

 

رفت و نيامد و به حرم التهاب شد

روياي اب بود كه  ديگر سراب شد

با تير حرمله علي اش تا كه خواب شد

شرمنده از خجالت او افتاب شد

 

حالا حسين يكه و تنها و دشمنان

صحبت ز سنگ هاي زمخت و سر سنان

 

مظلوم واقع شد  عاقبتش هم غريب شد

عيساي خانواده شد و بر صليب شد

در سجدههاي عاشقي خدالتريب شد

جرمش چه بود حسين كه شيب الخضيب شد ؟

 

زينب كه بعد از او پيام اورش شده

يك شيرزن كه يك تنه خود لشگرش شده

 

((حقش نبود كعبه ي نيلوفرش كنند))

در طول آن سفر مدام مضطرش

يكباره بي برادر و بي معجرش كنند

بر نيزه سايه ي بالا سرش كنند

ياسر مسافر


تعداد بازديد : 423
سه شنبه 27 تیر 1391 ساعت: 17:53
نویسنده:
نظرات(0)
و نعم الامير تا به معراج تقرب برسانند مرا عقب قافله بايد بكشانند مرا تا كه در محضر يارم

      و نعم الامير

تا به معراج تقرب برسانند مرا

عقب قافله بايد بكشانند مرا

 

تا كه در محضر يارم مكانم بالاست

چه خياليست كه پايين بنشانند مرا

 

بارها جان مرا تا به لبم مي آرد

تا كه يك بار سلامي برسانند مرا

 

شد پناهِ همگان هر كه پناهنده ي اوست

سگِ اصحابم و از خويش بدانند مرا

 

جان من عاريه اي بود كه نذرش كردم

بگذاريد كه امشب بستانند مرا

 

از همه دور كن و از حرمت دور مكن

تو نراني مرا تا كه نرانند مرا

 

وقفِ سرگرمي طفلانِ سر ِ كوچه شدم

چه خياليست كه ديوانه بخوانند مرا

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 123
سه شنبه 27 تیر 1391 ساعت: 17:36
نویسنده:
نظرات(0)
مدح امام حسين ع دلم با كسي جز تو كاري ندارد نه كاري نه باري قراري ندارد نفس در هواي بدون حسين ب

مدح امام حسين ع

دلم با كسي جز تو كاري ندارد

نه كاري نه باري قراري ندارد


نفس در هواي بدون حسين

به هستي من سازگاري ندارد


تو ميداني و من خدا هم گواه

كه دل بي شما اختياري ندارد


زمين را خدا خلق ميكرد و گفت

كه بي كربلا اعتباري ندارد


حسين گفتم و روحم ارام شد

كسي انچه را كه تو داري ندارد


دلم را از اينجا ببر تا مزارت

براي تو اقا كه كاري ندارد


منو شوق شش گوشه و يك زيارت

دلم غير از اين انتظاري ندارد


بذكر حسين تطمئن القلوب

جز اين مذهب ما شعاري ندارد

حسن كردي


تعداد بازديد : 199
دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت: 18:15
نویسنده:
نظرات(0)
امشب خدا برای بشر مثنوی سرود یک مثنوی به قافیه معنوی سرود یک مثنوی که قافیه هایش تبارک است هر واژ

امشب خدا برای بشر مثنوی سرود

یک مثنوی به قافیه معنوی سرود

یک مثنوی که قافیه هایش تبارک است

هر واژه ای در آن بگذارد مبارک است

این شعر را به آینه های جهان نوشت

در هر ردیف قافیه را آسمان نوشت

کم کم خدا هوای تفأل گرفت و بعد...

شعرش دوباره حس تغزل گرفت و بعد...

اول به پیش مقدم تو کیمیا سرود

خاک تو را برای بشر توتیا سرود

وقتی برای زائر خود کعبه آفرید

آنجا به خاطر دل ما کربلا سرود

وقتی شنید پای شما پیر می شویم

آنجا نشست و آیه «قالوا بلی» سرود

وقتش رسیده بود که ما هم کسی شویم

ما را برای صحن و سرایت گدا سرود

فطرس رسید پشت در خانه شما

وقتی خدا برای ملائک تو را سرود

پایان گرفت کار غزل، باز مثنوی

هی می کشید قافیه ها را به پیروی

برقی زد آسمان و سرودن شروع شد

چشمی گشود و معنی بودن شروع شد

...

نوبت رسیده بود به ابراز شعر من

یعنی دوباره لحظه پرواز شعر من

پر می زنم به سمت شما تا حریمتان

آن قدر می پرم که شوم یاکریمتان...


تعداد بازديد : 103
دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت: 17:58
نویسنده:
نظرات(0)
نوری به نسل ساقی کوثر اضافه شد ماهی به روی دامن مادر اضافه شد مولودی آمدونمک نان خلق شد بررزق سفر

نوری به نسل ساقی کوثر اضافه شد

ماهی به روی دامن مادر اضافه شد

مولودی آمدونمک نان خلق شد

بررزق سفره ها دوبرابر اضافه شد

وقتی که پابروی زمین زد خدای عشق

ازاین به بعدواژه نوکراضافه شد

امروزباولادت ارباب یک نفر

برشافعان عرصه محشر اضافه شد

ازمعجزات نور وجودحسین بود

بربالهای فطرس اگر پراضافه شد

بادیدن حسین حسن افتخار کرد

برمیوه های قلب پیمبر اضافه شد

این شد که مابه نان و نوایی رسیده ایم

ازبرکت حسین به جایی رسیده ایم

آدم زگریه برغم اوآبروگرفت

امشب مسیح ازدم اوآبروگرفت

هرکس که گریه کردبرایش عزیزشد

ازروضه هاوماتم اوآبروگرفت

موسی عصابدست رهاکردطوررا

آمدواز محرم اوآبروگرفت

خضرنبی که زندگیش جاودانه شد

ازقطره های زمزم اوآبروگرفت

دنیازاعتبار مسیح وکلیم ونوح

یاازنگین خاتم او آبروگرفت؟

من مطمئنم هرکه به بالا رسیده است

ازریشه های پرچم او آبروگرفت

این واژه درتمام جهان نقش پرچم است

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

ازآسمان بسوی زمین این ندارسید

مژده به هم دهیدکه خون خدارسید

تکمیل شدحدیث بلند رسول عشق

یعنی که تک ستاره اهل کسارسید

درازدحام خیل گدا می شودشنید

سلطان عشق،پادشه کربلارسید

حال وهوای مستی مابی دلیل نیست

امشب حسین فاطمه ارباب مارسید

جذب خودش نموده تمامی خلق را

مثل پیمبری که زغار حرارسید

امشب تبرکی زدرش خاک می برند

آنانکه هر کدام به قومی پیمبرند

حساس بود فاطمه برگریه های او

بربوسه نبی به تن ودست وپای او

پروانه های سوخته دور شمع او

جبریل می شوند همه از دعای او

صدها مسیح دم همه بیمار اوشدند

حلقه زدندبردر دارالشفای او

ثابت شودبه خلق ازل تاابد که نیست

خاکی شبیه تربت کرببلای او

ماکه بهشت راهمگی لمس کرده ایم

هرشب میان گریه ودر روضه های او

وقتی که ذره پروری اصل صفات اوست

پس سینه زن شدن یکی ازمعجزات اوست

برسینه غیرنام توراحک نمی کنیم

ازبین سینه عشق تورا دک نمی کنیم

هرکس که درمقابل توصف کشیده است

مابه حرامزادگی اش شک نمی کنیم

خودرا به پیش هیچ کسی جزخودشما

آقابه جان فاطمه کوچک نمی کنیم

ماسیب سرخ سینه خودراحسین جان

بامعصیت به عشق شما لک نمی کنیم

لطف توبود بردل مسکین پناه داد

مارارقیه ات سراین سفره راه داد

آن دختری که فاطمه کاروان شده

آنکه سه سال داشت ولی قدکمان شده

ازآنزمان که رأس تورا روی نیزه دید

مانند عمه جان خودش روضه خوان شده

جان دادودرعوض زلبت بوسه ای گرفت

ازآن لبی که بوسه گه خیزران شده

طفل سه ساله ای که پراز خار شدتنش

ازبس دویده اند پی اش نیمه جان شده

درمجلس یزیدکه حرف از کنیزشد

زهرای کاروان تو سخت امتحان شده

امشب توآمدی وبه مااشک می دهند

ماتشنه ایم وباده از آن مشک می دهند


تعداد بازديد : 193
شنبه 24 تیر 1391 ساعت: 18:15
نویسنده:
نظرات(0)
يا حسين(ع) بینش اهل حقیقت چو حقیقت بین است در تو بینند حقیقت که حقیقت این است نیست چشم دگر

    يا حسين(ع)

بینش اهل حقیقت چو حقیقت بین است

در تو بینند حقیقت که حقیقت این است

 

نیست چشم دگران سوی حقیقت نگران

ورنه آنراست حقیقت که چنین آئین است

 

من اگر جاهل گمراهم و گر شیخ طریق

قبله ام روی حسین است و همینم دین است

 

او چو بینای حقیقت بود از دیده من

بحقیقت که مرا چشم حقیقت بین است

 

سجده بر نور خدا در گل آدم نکند

چشم شیطان لعین چون نظرش بر طین است

 

ذات لا یُدرک حق را که کند درک بصر

آنچه ادراک کنند اهل بصیرت این است

 

بوده پیش از گل من سرخوش جامش دل من

مستی ما به حقیقت ز می دیرین است

 

نور او مبداء من بود و معادم همه اوست

قصه باز پسینم خبر پیشین است

 

شب دوشینه مرا چشم چو بر چشم تو بود

روز میعاد مرا چشم شب دوشین است

 

نه همه روی تو در خواب چراغ دل ماست

هر شبم نور تو شمعیست که بر بالین است

 

پرتو مهر رخش می نگرم در همه کس

زان مرا با همه کس مهر و نه با کس کین است

 

ماسوا عاشق رنگند سوای تو حسین

که جبین و کفت از خون سرت رنگین است

 

خر دَلی بار غمت را دل عالم نکشد

آه از این بار امانت که عجب سنگین است

 

فرقت روی تو از خلق جهان شادی برد

هر که را دیده بیناست دل غمگین است

 

پیکرت مظهر آیات شد از ناوک تیر

بدنت مصحف و سیمات مگر یاسین است

 

یادم از پیکر مجروح تو آید همه شب

تا دم صبح که چشمم به رخ پروین است

 

در ضمیرم سر سیمین تو در طشت طلا

تا بکام نظرم طشت فلک زرین است

 

باغ عشق است مگر معرکه کرب و بلا

که ز خونین کفنان غرق گل و نسرین است

 

بوسه زده خسرو دین بر دهن اصغر و گفت

دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است

 

شیر، دل آب کند بیند اگر کودک شیر

جای شیرش به گلو آب دم زوبین است

 

از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار

چون کبوتر که به قهر از پی او شاهین است

 

در خم طره ي اکبر دلِ لیلا میگفت

سفرم جانب شام و وطنم در چین است

 

دختری را به که گویم که سر نعش پدر

تسلیت سیلی شمر و سر نی تسکین است؟

 

میکشد غیرت دینم که بگویم به امم

این جفا بر نبی از امت بی تمکین است؟

 

گر «فؤاد» از غم عشق تو غنی شد چه عجب

عشق سلطان غنی گنج دل مسکین است

(فؤاد كرماني)


تعداد بازديد : 348
شنبه 24 تیر 1391 ساعت: 17:34
نویسنده:
نظرات(1)
ابد والله يازهرا ما ننسا حسينا غوطه ور در گناه و عصيانم تو ولي كشتي نجات هستي گرچه من تلخ و شورم

ابد والله يازهرا ما ننسا حسينا

غوطه ور در گناه و عصيانم

تو ولي كشتي نجات هستي

گرچه من تلخ و شورم اما تو

عسلي، شاخه ي نبات هستي

***

رفته قنداقه ات به عرش امشب

فطرس از مقدمت شده خوشحال

نخ قنداقه ات شفاي ملك

تو كجا و كجا تهِ گودال؟

***

من براي تولدت ارباب

دوست دارم كه پيرهن بخرم

تو هنوزم بي كفن هستي

بايد امروز يك كفن بخرم

***

گرچه ميلاد توست اما هست

در دلم حرفهاي خواهر تو

لحظه اي كه رسيد در گودال

پيكر انداخت روي پيكر تو

***

گفت من بميرم اي مظلوم

چه كسي منع ِ چاره ات كرده؟

بي كفن يوسفم در اين صحرا

چه كسي پاره پاره ات كرده؟

***

پيكرت زير نيزه در گودال

مورد حمله و تهاجم شد

در هياهوي دست و پا زدنت

ناگهان دست و پاي من گم شد

***

قتلگاهت برو بيايي شد

تا يكي رفت ديگري آمد

عاقبت ماند پيكري عريان

قاتلي رفت خواهري آمد

***

يك نفر پنجه بين گيسويت

يك نفر ميكشيد عبايت را

ديدم از دردِ خنجري كهنه

ميكشيدي به خاك پايت را

***

نَه زره ،نه عبا ، نه عمامه

نه لباس و نه پيرهن داري

چقدر نيزه رفته در تن تو

رَختِ نيزه مگر به تن داري؟

***

يا اخا، يا غريب، يا مظلوم

چه كسي نيزه در گلويت كرد؟

از عقب ميكشيد مويت را

بي حيايي كه پشت و رويت كرد

***

به من از زير نيزه در گودال

خاطرم هست دست تكان دادي

چه خداحافظي ِتلخي بود

چه غريبانه تشنه جان دادي

***

از ترك هاي اين لبت پيداست

چند روزي بدون آب هستي

سايبان هميشه بر سر من

تو چرا زير آفتاب هستي؟

***

نيزه ها را هرآنچه ميگويم

از تنت دست بر نميدارند

چكمه ها در درون گودال از

دهنت دست بر نميدارند

***

راه و رسم برادري اين بود؟

خواهرت را ز خود جدا كردي

بين ِاين چشم هاي هرزه چطور

دلت آمد مرا رها كردي

(هاني امير فرجي)


تعداد بازديد : 157
پنجشنبه 22 تیر 1391 ساعت: 19:23
نویسنده:
نظرات(0)
جواد حیدری امام حسین (ع)-ولادت خدا را شکر بی پایان دل ما را خدایی کرد در اول لطف خود بر ما عجب

امام حسین (ع)-ولادت

 

 

 

خدا را شکر بی پایان دل ما را خدایی کرد

 

در اول لطف خود بر ما عجب حسن عطایی کرد

 

بدون این که ما باشیم یا این که از او خواهیم

 

دلی دیوانه داد و عقل ما را هم هوایی کرد

 

بلای بی حد و بی حصر را بخشید بر ارباب

 

و یک قطره از آن دریا نصیب ما بلایی کرد

 

بلا را شکر می گوییم وقت سجده بر تربت

 

که از راه بلا دیدن دل ما را خدایی کرد

 

بلا دیدیم تا یک ذره ما مانند او باشیم

 

چو صبر بر بلا کردیم ما را کربلایی کرد

 

چو می از جام او خوردیم فرمودند: نوش جان

 

چو نان از سفره اش بردیم فرمودند: نوش جان

 

تمام دوستان ما همه اهل ولای او

 

پدر، مادر، عیال و خانواده مبتلای او

 

تمام رحمتش را خرج ما کرده که ما هستیم

 

در اوج عزت و آقایی عالم گدای او

 

اگر ثابت قدم باشیم محشر جایمان خوب است

 

بود سرهای ما در نزد زهرا زیر پای او

 

اباالفضلی برای حضرت ارباب می میریم

 

پدر، مادر، عیال و خاندان ما فدای او

 

تمام حاجت ما سوم شعبان روا گردد

 

که معطوف دل بشکسته می گردد دعای او

 

دعای او فراهم می نماید هر سعادت را

 

نصیب هر دل مشتاق بنماید شهادت را

اگر همت کنیم آیینه دار کربلا باشیم

 

میان خلق باید سفره دار کربلا باشیم

 

شبیه گنبد و گلدسته اش باید نشان گردیم

 

خلایق در کنار ما، کنار کربلا باشیم

 

به هرجا می رویم آن جا علمدار غمش گردیم

 

شرف بر هر مکان بخشیم و یار کربلا باشیم

 

بگیرد هر چه ما داریم و بخشد هر چه را خواهد

 

که در این شکل انسانی دیار کربلا باشیم

 

مبادا از مرام او که آقایی است دور افتیم

 

که در فصل خزان حتی بهار کربلا باشیم

 

دو چشم ما فرات علقمه شد از عطای او

 

که هر چه اشک می باریم می ریزیم پای او

 

حسینی بودن ما بوده لطف حضرت زینب

 

به هر جا روضه ای برپاست باشد هیئت زینب

 

عزاداری او خالصترین روضه ها باشد

 

ز نم بر سینه و بر سر که باشد سنت زینب

 

اگر شد غیرت الله مجسم حضرت عباس

 

خدا داند که بوده ریزه خوار غیرت زینب

 

اگر چشم حسین بن علی بر این جهان افتد

 

بود از زحمت و رنج و تلاش و همت زینب

 

اگر چشم حسین بن علی در این جهان وا شد

 

فقط امید دارد تا ببیند صورت زینب

 

همین خواهر، برادر، آبروی دین و قرآنند

 

برای یکدگر جانند و معشوقند و جانانند

 

الا ای نوکران حضرت ارباب برخیزید

 

برای یک نگه بر صورت ارباب برخیزید

 

بگیر از حضرت زهرا هر آن چه دوست می داری

 

گدا باشید سوی رحمت ارباب برخیزید

 

الهی مهدی اش آید بگوید ای حسینیان

 

دگر آمد زمان دولت ارباب برخیزید

 

اگر در نیمه ی شعبان نشد کرب و بلا باشیم

 

سحرگه بهر درک خدمت ارباب برخیزید

 

به فکر بانی و دلواپس این روضه ها باشید

 

به پای پرچم هر هیئت ارباب برخیزید

 

اگر امنیت و آرامشی داریم از اینجاست

 

که هیئت باعث دفع بلا از شیعه ی مولاست

 

حسینٌ مِنّی پیغمبر اینجا خوب معنا شد

 

که ماه حضرت خاتم از او پاک و مصفا شد

 

" الم نشرح لک صدرک" از این مولود شد تفسیر

 

که شرح صدر پیغمبر این نوزاد زیبا شد

 

خدا "لا تقنطوا" گفته به جمع ما گنه کاران

 

که باب توبه ی ما در میان روضه ها وا شد

 

هر آن که دور شد از هیئت او خوار و بی دین شد

 

هر آن که ماند پای روضه ها والله آقا شد

 

صفا و بندگی، رحمت، مروت، عاشقی اینجاست

 

که هیئت مورد لطف و عطای خاص زهرا شد

 

شب میلاد او چون روز عاشورا عزاداریم

 

به سر شور و هوای قتلگاه کربلا داریم

 

نبی بوسید حلقومش که دارد بوسه این حنجر

 

ولی زینب زند بوسه به این حنجر پس از خنجر

 

نبی بوسید لب هایش که زیبا و عسل ریز است

 

ولی زینب ببیند خون این را روی خیزر

 

نبی می گفت از کرب و بلا با حیدر و زهرا

 

ولی زینب خودش در کربلا گردد چه بی یاور

 

نبی فرمود از لب تشنگی حضرت ارباب

 

ولی زینب علی اصغر ببیند تشنه و مضطر

 

نبی بر دوش خود بنشاند این نور دو عینش را

 

ولی زینب به زیر دست و پا بیند تن بی سر

 

یکایک تیر ها را از بدن بیرون کشید اما

 

نشد کس همنوای او به غیر مادرش زهرا


تعداد بازديد : 189
سه شنبه 06 تیر 1391 ساعت: 23:50
نویسنده:
نظرات(0)
محمد فردوسی امام حسین(ع)-مدح و ولادت باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم این جوابی است که بر ن

 

امام حسین(ع)-مدح و ولادت

 


 

باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم

 

این جوابی است که بر نفس، دمادم دادم

 

علّتش صنعت شعری است اگر پاسخ را

 

بر تن لفظ دگر کردم و مبهم دادم

 

در حرارت کده ی عیسوی ات پخته شدم

 

از دم دم به دم تو چه قدَر دم دادم!

 

دِرهم دَرهم تو فقر مرا زائل کرد

 

بعد آن تکیه به دخل پر حاتم دادم

 

در کرم خانه ی تو هر که بیاید شاه است

 

این خبر را به همۀ عالم و آدم دادم

 

مرده ای بیش نبودم که به هوش آمده ام

 

مثل فطرس ز شراب تو به جوش آمده ام

 

مهربانی تو را در همه جا جار زدم

 

پا به جای قدم میثم تمّار زدم

 

قاب تصویر تو که نورٌ علی نور بُوَد

 

گوشه ی خانه ی دل بر روی دیوار زدم

 

فصل حج آمده و دور تو ای کعبه ی دل

 

چند دوری مَثَل گردش پرگار زدم

 

وحی آمد که تو مصداق «انا الحق» هستی

 

این چنین شد که سرم را به روی دار زدم

 

تا بدانند همه یوسف زهرا آمد

 

نرخ بالای تو را سر در بازار زدم

 

یوسفی آمده و باز ترنج آوردند

 

در خرابات وجود همه گنج آوردند  

فاطمه مثل صدف، گوهر نایاب تویی

 

آفتاب و فلک و انجم و مهتاب تویی

 

آن که مشغول عبادت شده همچون زهرا

 

نیمه ی شب روی سجّاده ی محراب تویی

 

در بزرگی و مقامات تو این بس، پسر

 

شیر بدر و احد و  خیبر و احزاب تویی

 

نخل شعرم چه قدَر واژه ی تازه دارد

 

سوره ی فجر تویی و اولوالباب تویی

 

به تو سوگند شعار همه ی ما این است

 

ما همه نوکر این خانه و ارباب تویی

 

«فاش می گویم و از گفته ی خود دل شادم»

 

از همان روز ازل اهل حسین آبادم

 

موج ظاهر شد و کشتی نجات آوردند

 

«اندر این ظلمت شب آب حیات آوردند»

 

«چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی»

 

که برای همگان برگ برات آوردند

 

حافظ از گفتن اوصاف تو مستأصل شد

 

علّت این بود اگر شاخه نبات آوردند

 

این چه سرّی است که در وزن کلامت وزن

 

فاعلاتن فعلاتن فعلات آوردند

 

تا که پیغمبر ما کام تو را بردارد

 

از  دل کرب و بلا آب فرات آوردند

 

از همان کودکی ات کرب و بلایی شده ای

 

خون بهای تو خدا شد که خدایی شده ای

 

فطرس سینه ی ما میل پریدن دارد

 

بس که شش گوشه ی زیبای تو دیدن دارد

 

عطر سیب حرمت جلوه دو چندان کرده

 

آن چنان که به سرش شوق وزیدن دارد

 

خاک کوی تو دوای همه ی محنت هاست

 

تربت کرب و بلای تو چشیدن دارد

 

شیر هر روز تو بر عهده ی پیغمبر بود

 

سر انگشت مبارک چه مکیدن دارد

 

بوسه از روی لبت کار شب و روزش بود

 

بوسه از غنچه ی لب های تو چیدن دارد

 

شهد شیرین شکر از لب تو می ریزد

 

به گمانم که جگر از لب تو می ریزد


تعداد بازديد : 139
سه شنبه 06 تیر 1391 ساعت: 23:47
نویسنده:
نظرات(0)
محمود ژولیده امام حسین(ع)-ولادت ای اتصال نوری ما تا خدا حسین بی تو نبود خلقت ما كیمیا حسین ای ن

امام حسین(ع)-ولادت


 

ای اتصال نوری ما تا خدا حسین

 

بی تو نبود خلقت ما كیمیا حسین

 

ای نور تو امانت اصلاب شامخه

 

گشتی شهود خلق وعیان شدخدا حسین

 

دنیا و آخرت به جمالت جلا گرفت

 

عالم حجاب محض و تو بدر الدجا حسین

 

روشن تر از درخشش خورشید مشرقین

 

در جان ماست نور جمال شما حسین

 

تسلیم عشق هول قیامت نمی چشد

 

ای سایه ی ولای تو تایید ما حسین

 

بی تو بشر قابل ذكر و ثنا نبود

 

تو آمدی و شد گل ما بر ملا حسین

 

خیل ملك به طینت ما سجده كرد وگفت

 

مسجود ماست آیه ای از هل اتا حسین

 

هر جا كه هست نور خدا سجده واجب است

 

آری به پیشگاه خدا سجده واجب است

 

بی تو اله نور پرستش نمی شود

 

رب جلی بدون تو كرنش نمی شود

 

ای باطن حقایق واسرار لو كشف

 

در ذات دین بجز تو سفارش نمی شود

 

دستی نمی رسد به تو الا المطهرون

 

بی دست تو تكامل و جوشش نمی شود

 

عشق حقیقی دل مومن ولای تست

 

با تو خیال عشق مشوش نمی شود

 

ای صورت گذشته و آینده دست تو

 

بی پاسخت ز نزد تو پرسش نمی شود

 

هرگز پیمبری به مقام پیمبری

 

بی اشك روضه ی تو پذیرش نمی شود

 

ای ساقی سبوی شهادت اراده كن

 

جان را اراده كن كه به كوشش نمی شود

 

آن ساغری كه پرده ی پندار می درد

 

ما را ز خویش تا به سر دار می برد

دل را شعاع جلوه ی جانان عوض كند

 

غم را نگاه مست طبیبان عوض كند

 

مستی كجا و باده ی هجده عیار عشق

 

جان را پی امام شهیدان عوض كند

 

عشقت چو پیش دوزخیان عرضه میشود

 

صدها زهیر خیمه به رضوان عوض كند

 

ای از  نسیم یكدم تو نو بهار ها

 

نامت مسیر گردش طوفان عوض كند

 

ما از ره تراجمه الوحی می رویم

 

دل را صدای ناطق قرآن عوض كند

 

آن را كه از مسیر تو بیرون نهد قدم

 

هر روز رنگ چهره ی ایمان عوض كند

 

باور نمی كنیم به جز بِر والدین

 

نیكی به تو مسیر گناهان عوض كند

 

رفتار تو معلم رفتار انبیاست

 

گفتار تو ملین دلهای اولیاست

 

ای گاهواره ی تو همان كشتی نجات

 

ما را رسان به ساحل سرخابی فرات

 

جبریل در ترنم لالایی تو دید

 

مادر گرفته بود به نجوای كربلات

 

قامت بلند از چه به كوته ترین زمان

 

طاقت نداشتی به رحم مادرت فدات

 

از بس نوای العطش تو بلند بود

 

خشكیده شیر مادر مظلومه ات برات

 

گفتا مرا به تشنه جگر حاجتی نبود

 

گفتند این گلوست همان چشمه ی حیات

 

گفتا مگر كه گریه كنی دارد این پسر

 

گفتند تا قیام قیامت چو امهات

 

گویا ز راز سینه ی مادر شنیده ای

 

سازم نثار، كودك شش ماهه ای به پات

 

مهدی بیاید و تو خطاب از حرم كنی

 

رجعت بیاید و تو علی را علم كنی

 

ای خوی تو به نرمی احساس فاطمه

 

وی لهجه ات ز گرمی انفاس فاطمه

 

ای وارث شجاعت وجود پیمبری

 

دست كرامتت گل احساس فاطمه

 

آن صورتت كه صورت تمثیلی خداست

 

یك جلوه است از دل حساس فاطمه

 

ای سرو ناز باغ علی زودتر ببال

 

شاید كمك شوی تو به دستاس فاطمه

 

چندان مجال نیست به این روز های خوش

 

وای از هجوم دشمن خناس فاطمه

 

بعد از عروج فاطمه نیلی شوند باز

 

باغ شكوفه های گل یاس فاطمه

 

روز ی كه خون زاده ای ام البنین چكد

 

عباس اوست حضرت عباس فاطمه

 

با عاشقان سخن زجدایی ملال نیست

 

تا عصر كوفه فاصله بیش از هلال نیست


تعداد بازديد : 314
سه شنبه 06 تیر 1391 ساعت: 23:47
نویسنده:
نظرات(0)
علی اکبر لطیفیان امام حسین(ع(-مدح چه خوب است آب و هوایی که دارید همیشه بهشت است جایی که دارید

 

امام حسین(ع(-مدح

 

 

 

چه خوب است آب و هوایی که دارید

 

همیشه بهشت است جایی که دارید

 

الهی روی خلوتی هم نبیند

 

شلوغی این کوچه هایی که دارید

 

مجال عرق ریختن هم ندادید

 

به پیشانی این گدایی که دارید

 

نمی خواهم اصلاً بفهمم که ما را

 

کجا می برد ردّ پایی که دارید

 

همین که شما می بریدم، یقیناً

 

شبی می رسم تا خدایی که دارید

 

از امروز نامه رسان حسین است

 

پر فطرس بینوایی که دارید

 

برایم هوای بهشتی بالا

 

حرام است با کربلایی که دارید

 

شما با خدا با خدا با خدایید

 

و من با شمایم شمایی که دارید...

 

...مرا خیمه کربلا می نویسید

 

دخیل حسینیه ها می نویسید

 

دل بی قرار اختیاری ندارد

 

اسیر است و راه فراری ندارد

 

مقامات عاشق فنا می پذیرد

 

اگر هم بمیرد مزاری ندارد

 

کسی که بنا نیست بی سر بمیرد

 

چه بهتر دل بیقراری ندارد

 

دل بی حسین اصل و فرعش زیادی است

 

شبیه درختی که باری ندارد

 

فرشته چرا؟ خوش به حال من و تو

 

ملک آن چه را که تو داری ندارد

 

دل بی حسین از گل بدترین هاست

 

دل بی حسین اعتباری ندارد

 

بود ذکر سجاده هر فقیری

 

امیری حسین فنعم الامیری

 

همه زیر پایند و بالا حسین است

 

همه قطره هستند و دریا حسین است

 

چه رسم خوشی... که زمان تولد

 

کلام نخستین ما یا حسین است

 

حسن یا علی فاطمه یا محمد

 

تجلی این چهار تن با حسین است

 

حسن هم حسین است، علی هم حسین است

 

محمد حسین است و زهرا حسین است

 

همین که به جز عشق چیزی نگفتیم

 

تجلی "لا ذکر الا حسین" است

 

گنهکارها نیز ترسی ندارند

 

قیامت اگر دست آقا حسین است

 

شه عالمینیم، الحمدلله

 

غلام حسینیم، الحمدلله

 

ندیدم کسی را گدایش نباشد

 

مسلمان یا ربنایش نباشد

 

مسیر تکامل یقیناً محال است

 

اگر کربلا انتهایش نباشد

 

برای جهنم چه خوب است، هر که

 

حسین بن زهرا برایش نباشد

 

مگر می شود؟نه...نه... امکان ندارد

 

خدا باشد و کربلایش نباشد

 

خدایی که دار و ندارش حسین است

 

مگر می شود خون بهایش نباشد؟

 

یقین کشتی او نجاتی ندارد

 

اگر خواهرش ناخدایش نباشد

 

حسین آمد و بال ها گریه کردند

 

تمامی گودال ها گریه کردند

 

پر ما کجا؟...وسعت آسمانت؟

 

پریدن کجا؟... قبه ی لامکانت؟

 

حسن هم به پای تو قد راست می کرد

 

ادب داشت، پیشت امام زمانت

 

تو بالا نشینی، چگونه نباشد

 

سر شانه های پیمبر مکانت؟

 

تویی سنت هفت تکبیر احرام

 

نبی منتظر شد بچرخد زبانت

 

شما هر دو در حالت ارتزاقید

 

اگر می گذارد دهان بر دهانت

 

خدا بهتر از تو ندارد اگر داشت

 

یقین کن که می داد روزی نشانت

 

خداوند مثل تو دیگر ندارد

 

شبیه تو دارد اگر، خب بیارد

 

من و سال ها جستجویت، حسین جان

 

من و منت گفتگویت، حسین جان

 

مگر می شود من به پایت نیفتم

 

من و سجده بر خاک کویت حسین جان

 

من عادت ندارم شبی بی تو باشم

 

من و هیئت کو به کویت حسین جان

 

گلوی تو عادت به نیزه ندارد

 

به قربان زیر گلویت، حسین جان

 

چقدر آه گفتی جوابت ندادند

 

چقدر آب گفتی و آبت ندادند...

 


تعداد بازديد : 287
سه شنبه 06 تیر 1391 ساعت: 23:47
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف