شب اول محرم مسلم ع - 7

شب اول محرم مسلم ع - 7

شب اول محرم مسلم ع - 7

شب اول محرم مسلم ع - 7

شب اول محرم مسلم ع - 7
شب اول محرم مسلم ع - 7
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت مسلم بن عقیل(ع) تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست نفسم مانده و جانی ب

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر

چشم بر راه توام بر سرِ دروازه یِ شهر

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند

یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند

بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند

سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه

امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد

پنجه ای سرزده با پیرهنم تمرین کرد

سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد

کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت

دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت

چوب آتش زده از دور و برم می انداخت

شاخه ی شعله ور و نخل سرم می انداخت

دست من بند زده، موی مرا می سوزاند

دستگرمی سرِ گیسوی مرا می سوزاند

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد

آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد

بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد

آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

به سرم آمده و باز همان خواهد شد

رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد

رسم این است که اوّل پر او می ریزند

بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند

نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند

 

 


تعداد بازديد : 125
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:09
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) هر نوحه که سوز مسلمیه دارد در اصل عزای باقریّه دارد یعنی که محرم و غدیر و عرفه تعظیم شعار فاطمیه دارد

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

هر نوحه که سوز مسلمیه دارد

در اصل عزای باقریّه دارد

یعنی که محرم و غدیر و عرفه

تعظیم شعار فاطمیه دارد

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 101
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:08
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) الا ز صبـح ازل یــار سیـدالشهدا یگانـه یوسـف بـازار سیـدالشهدا ز کودکی همه جا همدم امام حسین به شهـر کوفه علمدار سیدا�

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

الا ز صبـح ازل یــار سیـدالشهدا

یگانـه یوسـف بـازار سیـدالشهدا

ز کودکی همه جا همدم امام حسین

به شهـر کوفه علمدار سیدالشهدا

گرفته جان و سر خویش در کف اخلاص

به کوفه گشته خریدار سیدالشهدا

تویی که مرغ دلت بر فراز دوش عقیل

همیشـه بوده گرفتار سیدالشهدا

فراز بـام شـده زائر امـام حسین

به زیـر تیـغ عـزادار سیـدالشهدا

به دست بستـه و پیشانـی شکستۀ تو

سـلام دائــم زوار سیــدالشهـدا

سرت جدا شد و بودت به لب گل لبخند

پـی تشـرف دیـدار سیـدالشهدا

تو بـا نثار سـرت اولیـن کسی هستی

که آب داده به گلزار سیدالشهدا

سرشک دیدۀ زهرا ستاره‌ات، مسلم!

سلام بـر گلـوی پاره‌پاره‌ات، مسلم!

تو رهبـر دو جهانـی نه رهبر کوفه

امیـر حـزب خدایی و حیدر کوفه

سر بریده‌ات از بـام اوفتاد به خاک

سلام بر سر تـو، خاک بر سر کوفه

ذبیح خون خـدا و محـل قصابان؟

نبـود ایـن همـه بیـداد، باور کوفه

به هر صباح دهـد آفتاب کوفه ندا

سلام ای مـه در خون شناورِ کوفه

شهادت علـی و داغ‌های او کم بود

که شد شهادت تو ننگ دیگر کوفه

کشیده شد تن صد پاره‌اش به خاک زمین

سفیـر یـوسف زهـرا، پیمبـر کوفه

پس از شهادت تو از چه رو جسارت کرد،

بـه رهبـر تـو، امیـر ستمگـر کوفه؟

میان کوچه چو زهرا ره تو را بستند

هـزار بـار تـو را کشت لشکـر کوفه

به جسم پاک تو گرگان کوفه چنگ زدند

گهی به کوچه گه از روی بام، سنگ زدند

سـلام بـر تـو و بـر پـاره‌پـاره پیکر تو

به اشک چشم تو و خون پاک حنجر تو

هزار حیف که مثـل حسین در گودال

نبود تا کـه کند گریه بر تـو خواهر تو

زنـان کوفـه زده دسته‌هـای نی، آتش

ز بـام خانـه فـرو ریختنـد بـر سر تو

مگو به کوفه نگردیـد کـس عـزادارت

عـزا گرفتـه بـه زنـدان، دو ناز‌پرور تو

سکینه در حـرم از غـربت تو می‌گوید

سکینه در حـرم از غـربت تو می‌گوید

رقیه گریـه کند پـابـه‌پـای دختـر تو

میـان آن همـه نامردهای مهمان‌کُش

فقط در آن دل شب طوعه گشت یاور تو

تو هم چو زادۀ امّ‌البنین به خویش ببال

که گشت فاطمه بـر بـام کوفه مـادر تو

درود بـر لـب عطشـان و چشم گریانت

سـلام باد بـر آن «یاحسینِ» آخـر تـو

تن بدون سرت بر حسین داد سلام

سرت بـه دامن زهرا فتاد از لب بام

سـلام خـاص خداونـد بـر تن و جانت

سـلام بـر نـه ذیحجـه، عیـد قربـانت

زیارتی که تو کـردی حسین پاسخ داد

بس است ذکـر زیارت قبـول در شانت

سخن ز حنجـر خشک حسین می‌گوید

دهان غرقه به خـون و گلوی عطشانت

نخورده آب، چرا آب خورد خون تو را؟

گلـوی تشنـه در آب اوفتــاد دنـدانت

گرفتـم اینکـه شکستند بـا تو بیعت را

دگـر بـرای چـه کردنـد سنگ‌بـارانت؟

جسارتی که به جسم تو شد، نشانم داد

کز اهـل کوفـه ندانست کس مسلمانت

حسین بهر تو و تو گریستی به حسین

سلامِ اشک، به اشکِ دو چشم گریانت

قسم بـه فاطمه هرگـز نمی‌رود نومید

کسی که دست توسـل زند به دامانت

تو مظهـر کـرم کافـی المهمّــاتی

تو مثل حضرت عباس، باب حاجاتی

عجب به وعدۀ خود کوفیان وفا کردند

سر تو را لب عطشان ز تن جدا کردند

هـزار مرتبـه نفـرین بــه مـردم کوفه

که روز، همره تو شب تو را رها کردند

کجا روم؟ به که گویم که دوستان دو رنگ

برای خاطـر دشمن تـو را فدا کردند؟

تو را بـه نیزه و شمشیر بارهـا کشتند

نه از خدا، نـه ز پیغمبرش حیا کردند

میان مـردم نامـرد شهر کوفـه تـو را

فقط دو کودک زندانی‌ات دعـا کردند

نه وقت دادنِ جان، آب داد بر تو کسی؛

نه دست‌های تو را زیر تیغ، وا کردند

دو دست بسته، زدی دست و پا و جان دادی

چه خـوب حـق تـو را کوفیان ادا کردند!

به شهر کوفه تو را دسته‌دسته سنگ زدند

در ایـن مبـارزه تمـرین کربــلا کـردند

سلام روح بر آن جسم چاک‌چاکت باد

همیشه گریـۀ «میثم» نثار خاکت باد

 


تعداد بازديد : 193
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:08
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) هـزار بار گر از تن جدا شود سر من بر آن سرم که بیفتد به پای رهبر من به یک اشارۀ چشمت دل از کفم بردی از آن زمان که به من شیر �

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

هـزار بار گر از تن جدا شود سر من

بر آن سرم که بیفتد به پای رهبر من

به یک اشارۀ چشمت دل از کفم بردی

از آن زمان که به من شیر داد مادر من

مــرا عـزیز شمـردند مـردمِ کــوفه

که ریختند عوض لاله سنگ بر سر من

میـان ایـن همـه نامــرد غیـر پیرزنی

کسی نگشت در این شهر، یار و یاور من

ز اشک تا که نهد مرهمی بـه زخم تنم

هزار حیف که در کوفه نیست خواهر من

به جز دو طفل یتیمم، بـه دشت کرب و بلا

شهید تـوست دو رعنـا جـوان دیگر من

فـدای دختـرِ مظلـومۀ سـه سالـۀ تــو

میــانه اســرا داغ دیــده دختــر مـن

خدا گواست کـه هرگـز نگشت بـا کافـر

جسارتی که در این شهر شد به پیکر من

سلام من بـه تـو از این لبی که پاره شده

درود من بـه تـو از این بریده حنجر من

میـان خنـدۀ دشمـن ز دست رحمت تو

مـدال گـریه گـرفته است دیـدۀ تـر من

شهـادتین بــه لـب، نالۀ حسین حسین

بـه هـر نـفس شـده در ناله‌های آخر من

سروده‌های تو «میثم» شـرارِ آه من است

جـزای تـوست عنایـات حـیِّ داور مـن

 

 

تعداد بازديد : 105
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:03
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) حضرت عشق سرِ دار سلامی دارم از لبِ زخمِ ترك خورده پیامی دارم خیلِ بیعت شكنان نوكرِ بی اجر شدند همه با وعده ی یك كیسه ی ج�

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

حضرت عشق سرِ دار سلامی دارم

از لبِ زخمِ ترك خورده پیامی دارم

خیلِ بیعت شكنان نوكرِ بی اجر شدند

همه با وعده ی یك كیسه ی جو زجر شدند

چند سالی است در این شهر وفا مُرده نیا

زخم این نیزه پرستان به تنم خورده نیا

از علی دیر زمانی است دلی پُر دارند

این چه شهری است همه حسرتِ چادر دارند

پیشۀ تازۀ این طایفه آهنگری است

قول دادند كه سوغاتیشان روسری است

باغِ سبزی كه نوشتند فقط نی زار است

سرِ من راهیِ شام و بدنم بر دار است

تا به خارج شدن از دینِ تو فتوا دادند

سنگ دل ها همه بر كُشتنِ تو پا دادند

 


تعداد بازديد : 117
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:03
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) مسلم ای اولین فدایی عشق ای تو تنها سفیر عشق حسین غربت کوفه بود و جان تو که میزبان شد به تیـر عشـق حسین کوفه وقت ورود ت�

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

مسلم ای اولین فدایی عشق

ای تو تنها سفیر عشق حسین

غربت کوفه بود و جان تو که

میزبان شد به تیـر عشـق حسین

 

کوفه وقت ورود تو دیدم

خیل جمعیّتی شبیه " خم "

چون نمازت تمام شد آن شب

کو؟ کجا رفته اند پس مردم؟

 

گفته ام"خم"که کوفه شاید

از نهر آب حیات زنده شود

و برای من و تو و مردم

برگی از خاطرات زنده شود

 

کوفه وقت ورود یادت هست؟

میزبانان صف کشیده به راه

من فدای غریبی ات مـسلم

یک نفر نیست با تو چون همراه

 

من خبر دارم از دلت مسلـم

که برای حسین  می لرزد

" من و طفلان من فدا بشویم...

او نیاید به کوفه می ارزد "

 

هیچ گوشی دگر شنیدار

ناله ها و صدا و آه تو نیست

خانه ی طوعه هم ...خداحافظ

که دگر جای و سرپناه تو نیست

 

آنـقَــدَر دوستدار اربابـی

ذکر مـولا هـماره بر لب تو

تا به وقت شهادت آن بالا

روی دارالامـاره بر لب تو

 

از بهشت خدا تماشا کن

چند روز دگر از آن بالا

حکمت خون که ریخت در آب و...

تشنه ماندی درست چون مولا

 

این چه شهریست ؟ این چه رسمی هست؟

میـهمان را به روی دار کنند

سـر او را بریده بر در شهـر

بهر مـولا در انتظار کننـد

 

 

سید مجتبی ربیع نتاج


تعداد بازديد : 109
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:02
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت مسلم بن عقیل(ع) گرفتار زن و فرزند و مال اند همیشه کوفیان زیرِ سوال اند بیا ای طوعه مردی کن ! که امروز تمام شهر ، اشباه الرجال اند

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

گرفتار زن و فرزند و مال اند

همیشه کوفیان زیرِ سوال اند

بیا ای طوعه مردی کن ! که امروز

تمام شهر ، اشباه الرجال اند

 


تعداد بازديد : 139
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:01
نویسنده:
نظرات(0)
نذر حضرت مسلم(ع) سفیر غریب سیدالشهدا(ع) در کوفه ======== سلام سید و آقای من حسین جانم بروی لب ت

 

نذر حضرت مسلم(ع) سفیر غریب سیدالشهدا(ع) در کوفه

========
سلام سید و آقای من حسین جانم
بروی لب توئی آوای من حسین جانم

نوشته ام که بیائی ولی نیا آقا
کمر به قتل تو بستند مردم اینجا

نیا به کوفه حسین جان که نقشه ها دارند
همه به خانه شیطان برو بیا دارند

به قدر دانه گندم مرا فروخته اند
نیا به کوفه حسین جان که کیسه دوخته اند

امان ز کوفه فقط شکلشان به مردان است
به وقت سنگ پراندن نشانه دندان است

و شمر خنجر خود را چقدر تیز میکرد
و استخوان به کفش بود و ریز ریز میکرد

نوشته ام که بیائی نیا زبانم لال
برای کشتن تو کنده اند یک گودال


تعداد بازديد : 471
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:53
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نی

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

 

 

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر

چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه يِ شهر

 

 

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند

یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند

بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند

سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

 

 

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه

امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه

 

 

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد

پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد

سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

 

 

خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد

کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد

 

 

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت

دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت

چوب آتش زده از دور و برم می انداخت

شاخه ي شعله ور و نخل سرم می انداخت

 

 

دست من بند زده، موی مرا می سوزاند

دستگرمی سر ِگیسوی مرا می سوزاند

 

 

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد

آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد

بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد

آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

 

 

به سرم آمده و باز همان خواهد شد

رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد

 

 

رسم این است که اوّل پر او می ریزند

بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

 

 

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند

نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند


تعداد بازديد : 312
دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت: 9:27
نویسنده:
نظرات(0)
يا مسلم ابن عقيل (ع) تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست هیچ

      يا مسلم ابن عقيل (ع)

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

 

 

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر

چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه يِ شهر

 

 

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند

یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند

بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند

سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

 

 

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه

امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه

 

 

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد

پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد

سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

 

 

خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد

کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد

 

 

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت

دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت

چوب آتش زده از دور و برم می انداخت

شاخه ي شعله ور و نخل سرم می انداخت

 

 

دست من بند زده، موی مرا میسوزاند

دستگرمی سر ِگیسوی مرا میسوزاند

 

 

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد

آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد

بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد

آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

 

 

به سرم آمده و باز همان خواهد شد

رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد

 

 

رسم این است که اوّل پر او می ریزند

بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

 

 

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند

نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند

(حسن لطفي)


تعداد بازديد : 220
یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 14:14
نویسنده:
نظرات(0)
يا مسلم ابن عقيل (ع) تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست ه

        يا مسلم ابن عقيل (ع)

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

 

 

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر

چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه يِ شهر

 

 

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند

یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند

بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند

سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

 

 

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه

امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه

 

 

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد

پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد

سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

 

 

خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد

کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد

 

 

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت

دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت

چوب آتش زده از دور و برم می انداخت

شاخه ي شعله ور و نخل سرم می انداخت

 

 

دست من بند زده، موی مرا میسوزاند

دستگرمی سر ِگیسوی مرا میسوزاند

 

 

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد

آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد

بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد

آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

 

 

به سرم آمده و باز همان خواهد شد

رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد

 

 

رسم این است که اوّل پر او می ریزند

بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

 

 

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند

نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند

(حسن لطفي)


تعداد بازديد : 114
یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 14:06
نویسنده:
نظرات(0)
عشق و ايمان كشته ي لب تشنه ي اسلام و قرآن مسلم(ع) است/عيد قربان ذبح و قرباني جانان مسلم(ع)است نايب و

عشق و ايمان
كشته ي لب تشنه ي اسلام و قرآن مسلم(ع) است/عيد قربان ذبح و قرباني جانان مسلم(ع)است
نايب و سفير عشق اسير بر زنجير عشق / اِبنِ عَمِّ حضرت شاه شهيدان مسلم(ع) است
پهلواني بي قرين همچون يلِ اُمُّ البنين(س) / حمله ور بر مشركين چون شير غرّان مسلم(ع) است
در ره خون و شرف با ذكر يا شاه نجف / جان نهاده روي كف با عشق و ايمان مسلم(ع) است
بي بديل قامت شكيل ، نسب اصيل پور عقيل / بر خليل مظلوم قتيل با كام عطشان مسلم(ع) است
كوفيان نامهربان ، با ميهمان خسته جان / بين اين نامردمان از غم پريشان مسلم(ع) است
بي حبيب و بي شكيب ، تنها و غمگين و غريب / در ميان كوفه سرگردان و حيران مسلم(ع) است
آن نكو كه زده رو داده به دستان عدو / دو گل خوش رنگ و بو با چشم گريان مسلم(ع) است
از يسار و از يمين نازل ز هر سو سنگ كين / سر جدا روي زمين خونين و غلتان مسلم(ع) است

 

حمید رضا گلرخی
با تشکر از آقای حمید رضا گلرخی بخاطر ارسال این شعر زیبا


تعداد بازديد : 229
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 11:08
نویسنده:
نظرات(0)
نجمه زارع حضرت مسلم بن عقیل(ع) تصویر ماه را کسی از چاه می کشد شب رو به کوفه می کند و آه می کشد

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

تصویر ماه را کسی از چاه می کشد

 شب رو به کوفه می کند و آه می کشد

سمت وقوع فاجعه‌ای تازه پا گذاشت

 مرد غریبه ای که به دروازه پا گذاشت

افتاد ماه روی زمین و جنازه شد

 تاریخ زخم کهنه اش انگار تازه شد

این سوگ بادهاست که هی زوزه می‌کشند

 در شهر، گرگ‌ها به زمین پوزه می کشند

حالا دوباره کوفه سراسر کبود شد

 پهلوی نخل های تناور کبود شد

تو می رسی و فاجعه آغاز می شود

 درهای دوزخ از همه سو باز می شود

بیهوده است موعظه در گوش مرده ها

 این شهر، خواب رفته در آغوش مرده ها

در گوش، با صدای تو انگشت می کنند

 فریاد می زنی و به تو پشت می کنند

افکار مرده در سرشان خاک می خورد

 در خانه اند و خنجرشان خاک می خورد

در دستشان چه هست به جز چند مشتِ سنگ

 رد می‌شوی و پاسخ تو سنگ پشت سنگ

رد می شوی و پنجره ها بسته می شوند

 سمت سکوت حنجره ها بسته می شوند

ماندی کسی ندید تو را کوفه کور شد

 شب، خانه کرد و شهر پُر از بوف کور شد

روی تن تو این‌ همه کرکس چه می کنند

 با تو سرانِ خشک مقدس چه می کنند

حالا که از مبارزه پرهیز کرده اند

 خنجر برای کشتن تو تیز کرده اند

شب می‌شود تو می رسی و ماه می رود

 در آسمان کوفه سَرَت راه می رود

تصویر ماه را کسی از چاه می کشد

 شب رو به کوفه می کند و آه می کشد


تعداد بازديد : 207
شنبه 27 آبان 1391 ساعت: 9:36
نویسنده:
نظرات(0)
یوسف رحیمی حضرت مسلم بن عقیل(ع) تماشایی شده مهمانی من دل آشفته و طوفانی من همه در کوفه بیعت می

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

تماشایی شده مهمانی من

دل آشفته و طوفانی من

همه در کوفه بیعت می شکستند

به مُهر سنگ بر پیشانی من

×××

نسیم آورده با خود بوی سیبی

نمانده از غمت در دل شکیبی

همین جا پرده ها افتاد و دیدم

به روی نیزه ها شیب الخضیبی

×××

سرم آقا به قربان سر تو

دو طفل من فدای اصغر تو

گرفته خواب را از چشمم این غم

که در بندِ اسارت خواهر تو...


تعداد بازديد : 223
شنبه 27 آبان 1391 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
این دل برای دیدن روی تو تنگ است در فکر این نامردمان تزویر و ننگ است کوفه مهیای مهیا بهر جنگ است آ

این دل برای دیدن روی تو تنگ است

در فکر این نامردمان تزویر و ننگ است

کوفه مهیای مهیا بهر جنگ است

آقا دل این کوفیان از جنس سنگ است

 

اینان حسین جان حرمت مهمان ندارند

کور وکرند این کوفیان درمان ندارند

 

من پیش بینی میکنم باران نیزه

این گرگها هستند همیاران نیزه

زینب شود غرق غم و حیران نیزه

فریاد واویلا رسد از جان نیزه

 

گریم برای خواهری در بین گودال

تا که ببیند بسملش را بی پر و بال

 

دانم که معجرها رود آقا به غارت

بر خواهرت مولا شود اینجا جسارت

بعد تو زینب میرود سوی اسارت

بر روی نیزه کم شود صبر و قرارت

 

کوفه بساط غم مهیا کرده آقا

کوفه میا کوفه میا ای جان زهرا


تعداد بازديد : 453
جمعه 26 آبان 1391 ساعت: 8:09
نویسنده:
نظرات(0)
مرحوم ژولیده نیشابوری-حضرت مسلم علیه السلام كاش از آمدن كوفه حذر مي كردي از پي دفع خطر ترك سفر مي ك

 

كاش از آمدن كوفه حذر مي كردي
از پي دفع خطر ترك سفر مي كردي
زير شمشيرم و از پرده دل مي گويم
كاش آهنگ سفر جاي دگر مي كردي
چاك مي كرد به تن پيرهن صبر ايوب
گر از اين شهر پر از فتنه گذر ميكردي
آب در دست من آغشته به خون مي گردد
كاش مي ديدي و احساس خطر مي كردي
روز پيش نظرت تيره تر از شب مي شد
گر بر احوال من خسته نظر مي كردي
پاره پاره بدنم گر ز ستم مي ديدي
جاري از ديده خود خون جگر مي كردي
قبل از آني كه شود كشته جوانت اي كاش
ديده را محو تماشاي پسر مي كردي
كاش از واقعه حرمله و تير و گلو
مادر غمزده اش را تو خبر مي كردي
ذكر روز و شب ((ژوليده)) بود بهر تو اين
كاش از آمدن كوفه حذر ميكردي

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 444
جمعه 26 آبان 1391 ساعت: 7:45
نویسنده:
نظرات(1)
آقا سلام می دهم از جان و دل به تو تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را آقا کمی اجازه بده درد دل کن

آقا سلام می دهم از جان و دل به تو

تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را

آقا کمی اجازه بده درد دل کنم

امّا خودت بگو که بگویم کدام را؟!

 

کوچه به کوچه می روم و گریه می کنم

از دست بی وفایی این نانجیب ها

گفتم بیا به کوفه پشیمان شدم حسین

کوفه میا امام غریب قریب ها!

 

این مردمی که بنده ی دینار و درهمند

 یک یک تمام بیعتشان را شکسته اند

این نان به نرخ روز خوران قسم فروش

دست مرا ز حیله و نیرنگ بسته اند

 

تّجار کوفه فکر ادای نماز شکر

از بس که کارشان سر و سامان گرفته است

فهمیدم از شلوغی بازارهای شهر

کار تمام نیزه فروشان گرفته است

 

این جا همه به فکر خرید لوازمند

اجناسشان شده سپر و خنجر و کمان

در انتظار روز پذیرایی تواند

آذین شهرشان شده سرنیزه و سنان

 

بازی کودکانه ی اطفالشان شده

پرتاب سنگ بر نوک نیزه ز روی بام

وقتی که می خورد به هدف ضربه هایشان

حس می کنند از این که گرفتند انتقام

 

دیدم به دست حرمله تیر سه شعبه ای

کز دیدنش تنور دلم پر شراره شد

از هر هزار تیر یکی هم خطا نرفت

از ضرب شست او جگرم پاره پاره شد

 

نقشه برای دخترک تو کشیده اند

کوفه میا که کوفه پر از قوم کافر است

در بین هر محله شان هر شبانه روز

حرف از کنیز بردن و خلخال و معجر است

شاعر: محمد فردوسي


تعداد بازديد : 207
پنجشنبه 25 آبان 1391 ساعت: 11:19
نویسنده:
نظرات(0)
زِراه آمده از خانه ی خدا برگرد اگر خودم به تو گفتم بیا ٬ نیا برگرد تُرا به حیدر کرار بگذر از کوفه

زِراه آمده از خانه ی خدا برگرد

 اگر خودم به تو گفتم بیا ٬ نیا برگرد

تُرا به حیدر کرار بگذر از کوفه

برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد

برای قامت اکبر ٬ دو تا عبا بردار

که جا نمیشود این تن به یک عبا برگرد

خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده

در انتظارِ تو اِستاده بی حیا یرگرد

یزید ٬ به دستش گرفته چوب منتظر است

که بر لبت بزند ضربه با عصا برگرد

اگر به کوفه بیایی رُباب می بیند

که می رود سرِ طفلش به نیزه ها برگرد

 شاعر: سعيد خرازي


تعداد بازديد : 265
پنجشنبه 25 آبان 1391 ساعت: 11:15
نویسنده:
نظرات(0)
خدا کند که از این ره امیر برگردی ز قبل آن که شوی بی سفیر برگردی دعا کنم که خدا در دل تو اندازد که

خدا کند که از این ره امیر برگردی

ز قبل آن که شوی بی سفیر برگردی

دعا کنم که خدا در دل تو اندازد

که هرچه زودتر از این مسیر برگردی

ز پیش از اینکه شوم تا قیامت از خجلت

به نزد مادر تو سر به زیر برگردی

به استخوان شکسته تو را قسم بدهم

به حق ((جابرعظم الکسیر)) برگردی

به نازکی گلوی علی کنی رحمی

نخورده حنجر شش ماهه تیر برگردی

ز قبل آنکه شود ضرب تیر سه شعبه

یگانه رازق طفل صغیر برگردی

ز قبل آنکه شود دختر سه سالۀ تو

به بوسه ای ز لبان تو پیر برگردی

خدا کند که عدو تا به نیزه نگرفته

ز پهلوی تو تقاص غدیر برگردی

قسم به قامت رعنای شیر ام بنین

قسم به غیرت مردی دلیر برگردی

ز قبل آنکه شود خواهر تو بی معجر

میان کوچه و بازار اسیر برگردی

ز قبل آنکه کند وقت دفن تو پسرت

تن تو جمع میان حصیر برگردی

ز قبل آنکه بچیند یکی یکی دشمن

به نیزه رأس صغیر و کبیر برگردی

 شاعر: قاسم نعمتي


تعداد بازديد : 127
پنجشنبه 25 آبان 1391 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(0)
سعید خرازی حضرت مسلم بن عقیل(ع) زِراه آمده از خانه ی خدا برگرد اگر خودم به تو گفتم بیا نیا بر

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 

زِراه آمده از خانه ی خدا برگرد

اگر خودم به تو گفتم بیا  نیا برگرد

 تو را به حیدر کرار بگذر از کوفه

برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد

برای قامت اکبر٬ دو تا عبا بردار

که جا نمی شود این تن به یک عبا برگرد

خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده

در انتظارِ تو اِستاده بی حیا برگرد

یزید٬ به دستش گرفته چوب منتظر است

که بر لبت بزند ضربه با عصا برگرد

اگر به کوفه بیایی رُباب می بیند

که می رود سرِ طفلش به نیزه ها برگرد


تعداد بازديد : 307
پنجشنبه 25 آبان 1391 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 17
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف