شهادت امام باقر ع - 6

شهادت امام باقر ع - 6

شهادت امام باقر ع - 6

شهادت امام باقر ع - 6

شهادت امام باقر ع - 6
شهادت امام باقر ع - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بار دگر مدینه غمی تازه دیده است داغی دگر به جان و دل او رسیده است تنها مدینه نیست که در سوگ و ماتم

بار دگر مدینه غمی تازه دیده است

داغی دگر به جان و دل او رسیده است

تنها مدینه نیست که در سوگ و ماتم است

ماتم نشین و غم زده هر آفریده است

از بس به خاک اوست نهان چل چراغ نور

شام مدینه آینه دار سپیده است

بر محنت و غریبی گل های باغ عشق

گریان شده است دیدهٔ هر کس شنیده است

از بس که داغ بر دل زهرا نهاده اند

خون جگر ز چشم پیمبر چکیده است

گلچین روزگار که دستش شکسته باد

از باغ اهل بیت گلی تازه چیده است

سوزد دلم ز داغ غم باقر العلوم

آن کس که کشته ره عشق و عقیده است

از غربت و مصیبت آن حجت خدا

نخل بلند قامت هستی خمیده است

آن نازنین که در سفر کربلا و شام

خونین جگر به سینه صحرا دویده است

همراه کاروان اسیران دشت خون

بر جان بلا و محنت جانان خریده است

ای تربت بقیع به عرش افتخار کن

این جا سرور قلب نبی آرمیده است

از سوز سینه گفت «وفائی» به اهل دل

خار غمش به پای دل ما خلیده است

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام


تعداد بازديد : 180
شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 8:19
نویسنده:
نظرات(0)
من غصه دار غصه های بی قرینم من کربلا را یادگار آخرینم من یادگار روزهای خاک وخونم من یادگار چهره ه

من غصه دار غصه های بی قرینم

من کربلا را یادگار آخرینم

من یادگار روزهای خاک وخونم

من یادگار چهره های لاله گونم

من تشنگی را در حرم احساس کردم

یاد دو دست خونی عباس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند

دیدم سر جد غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه

اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه

من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه

خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه

گرچه کنون مسموم از زهر هشامم

من کشته ویران ای در شهر شامم

من روضه خوانی در منا بر پا نمودم

خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم

من سوختم از داغ بانوی مدینه

سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه

حالا که نقش زهر کین در جسم مانده

از جسم پاک من فقط یک اسم مانده

یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده

در مجلس مستی مرا دعوت نموده

زهر عدو خون کرده قلب آتشین را

گریان نموده چشم زین العابدین را

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام


تعداد بازديد : 472
شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 8:17
نویسنده:
نظرات(0)
نگاه چشم ترم کل صحنه هارا دید در این میان فقط از دست زجر می ترسید اگرچه سینه ام از هُرم زهر می

نگاه چشم ترم کل صحنه هارا دید

در این میان فقط از دست زجر می ترسید

 

اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

 

چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم

دراوج کودکیم قامتم ز غصه خمید

 

چه گویمت که در آنجاچه ظلم ها کردند

چه لاله ها چقدر غنچه ها که دشمن چید

 

چه گویمت من از آن لحظه که عمو می رفت

کنارآب رسید و نمی از آن نچشید

 

چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد

حرم نه کل جهان بود که زهم  پاشید

 

چه گویمت که امامی زصدر زین افتاد

ونیزه ها که تن پادشاه رابوسید

 

مقابل من و عمه ....رقیه سیلی خورد

هزارمرتبه ازدرد هی به خود پیچید

 

میان قافله اورا نشانه می کردند

چه لحظه ها که مغیلان به پای اونرسید

 

چه بوسه هاکه نزد عمه جان به صورتمان

به جای زخم کبودی به جای دست پلید

 

درآن دقیقه که از تل نگاه می کردم

تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید

 

اگرچه زهر جفا قاتلی به قلبم شد

ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد

مهدی نظری


تعداد بازديد : 187
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 13:01
نویسنده:
نظرات(0)
باید گریست با همه ناله دارها بر کربلا و غافله یادگارها تنهاترین امام که مانده بی کربلا رنجی کشیده
باید گریست با همه ناله دارها

بر کربلا و غافله یادگارها

تنهاترین امام که مانده بی کربلا

رنجی کشیده از همه روزگارها

می گفت با هزار گِرِه از گلوی زخم

با هر بهانه ای سخن از بی قرارها

می گفت با کنایه که من دیده ام به چشم

آتش به خیمه ها و شروع فرارها

من دیده ام که راه به اطفال بسته بود

سر بود و سنگ و سیلی سخت سوارها

دیدم به چشم خویش که دستان اجنبی

معجر کشید از سر عصمت مدارها

دیدم که رحم در دل بی رحمشان نبود

مزدورها در طمع گوشواره ها

دیدم شرارِ دامن آتش گرفته را

آن شب که شد ستاره هم آغوش خارها

از چشمهای هیز چه گویم در این مسیر

از کوفه تا به شام امان از شکارها

با شعر و طنز و طعنه به ما لطمه می زدند

چون تیر کینه بود تمام شعارها

با اینکه زخم نیزه جگرهای ما درید

آه از هجوم زخم زبان و نثارها

من در تمام عمر که یادم نمی رود

آن راسهای نیزه سوار نگارها

ما را چنین خرابه نشینی روا نبود

با جامه های پاره و تحقیر بارها

هفتاد و دو شهید متاع قلیل ماست

آن کشته های بانی این اقتدارها

ما ارث غم ز فاطمه داریم یادگار

این ارث های بماند و این یادگارها

زهر جفا به پیکر من مرحم است و بس

زخم جگر دوای تمامی کارها

خاک بقیع مدفن زهراییِ من است

کرب و بلای ماست به گوشه کنارها

تا روز انتقام خدایم گواه من

یاری کنند اشک مرا خیل یارها

شاعر : مهدی میری

 


تعداد بازديد : 189
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 13:01
نویسنده:
نظرات(0)
تسليت صاحب شیعه که غمی دیگر شد برگ مژگان ملائک ز سرشکش تر شد بسکه بر ساقه‌ی گل ریخت عدو زهر جفا پ

تسليت صاحب شیعه که غمی دیگر شد

برگ مژگان ملائک ز سرشکش تر شد

بسکه بر ساقه‌ی گل ریخت عدو زهر جفا

پنجمین گل ز گلستان علی پرپر شد


تعداد بازديد : 249
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 12:56
نویسنده:
نظرات(0)
زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب امام پنچمين شد

زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب

 

همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب

 

امام پنچمين شد کشته از زهر هشام دون

 

مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب

 

 

 


تعداد بازديد : 199
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 12:56
نویسنده:
نظرات(0)
ياد دارم كه كربلا بودم از غريبي چه ناله ها كردم جسم جدم ميان مقتل بود با رقيه چه گريه ها كردم ******

ياد دارم كه كربلا بودم
از غريبي چه ناله ها كردم
جسم جدم ميان مقتل بود
با رقيه چه گريه ها كردم
******
ياد دارم كه باب بيمارم
خون دل از عدوي كين مي خورد
خواست جد من كند ياري
ليك ناگهان زمين مي خورد
******
ياد دارم كه بزم شرم يزيد
خيزران آتشي بر اين دل زد
من خودم با دو چشم خود ديدم
عمه سر را به چوب محمل زد
******
ياد دارم كه در خرابه ي شام
بر دلم كوه عقده ها مانده
آمدم من مدينه اما واي
عمه‌ي من رقيه جا مانده

شاعر : حسن فطرس


تعداد بازديد : 215
پنجشنبه 26 مرداد 1391 ساعت: 14:10
نویسنده:
نظرات(0)
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود تمام خاطره ی کودکی این آقا پر

کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

 

تمام خاطره ی کودکی این آقا

پراز حضور غریب گلو وخنجر بود

 

ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا

همیشه منتظر مردِ آب آور بود

 

تمام غصه اش این بود که گلوش چرا

بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟

 

تو یک طرف همه ی علم یک طرف اما

چگونه بود که این کفّه ها برابر بود؟؟؟

 

همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت

هشام هرچه که بود از یزید بهتر بود!!!


تعداد بازديد : 155
شنبه 24 تیر 1391 ساعت: 17:53
نویسنده:
نظرات(0)
یوسف رحیمی امام باقر(ع)-مدح و مرثیه موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم پرواز می شویم و به بالا ن

امام باقر(ع)-مدح و مرثیه

 

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بال ها شبیه وبالند، ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند

بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

تا بی کرانه های حضور خدائی ات

پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان

حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم

این حرفها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست

حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!

از مرز عقلهای زمینی فراتری

آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد

ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو

آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو

مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها

کی می رسد به درک کمال تو بیت ها

ای باشکوه از تو سرودن سعادت است

این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است

هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد

خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد

محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی

جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد

چشم مدینه مات سلوک دمادمت

بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت

محو خودت تمام سماوات می کنی

از بسکه عاشقانه مناجات می کنی  

دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد

مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم

با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم

ای مظهر فضائل پیغمبر خدا

آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا

شایسته‌ی سلام و تحیّات احمدی

احیا کننده‌ی کلمات محمدی

نور علی و فاطمه در تار و پود توست

شور حسین و حلم حسن در وجود توست

قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست

تفسیر بی کران معانی حدیث توست

قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است

هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است

روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات

وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات

هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود

علمش به جز زیان و تباهی نمی شود

هر قطره که به محضر دریا نمی رسد

سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود

بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات

اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود

جابر شدن زراره شدن با نگاه توست

آقای من اگر تو نخواهی نمی شود

کون و مکان اداره شود با اراده ات

عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات

فردوس دل اسیر خیال تو می شود

آئینه محو حسن جمال تو می شود

دریاب با نگاه رحیمت دل مرا

وقتی که بی قرار وصال تو می شود

یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا

تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا

سائل کنار ساحل لطفت چگونه است

دستان با سخاوت دریا نمونه است

من را که مبتلای خودت می کنی بس است

اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است

قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد

دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است

در خلوت نماز شبت مثل فاطمه

شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است

شبهای جمعه سمت مدینه که می بری

دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است

امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو

از کاروان خسته و چشمان تر بگو

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

در موج خیز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

گل زخمهای سلسله یادت نمی رود

هرگز غروب قافله یادت نمی رود

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی


تعداد بازديد : 265
چهارشنبه 03 خرداد 1391 ساعت: 18:47
نویسنده:
نظرات(0)
رضا رسول زاده امام محمد باقر(ع)-ولادت نوری آمد وجود من گم شد چشم من باز پر تلاطم شد شرشر اشک ر

امام محمد باقر(ع)-ولادت 


نوری آمد وجود من گم شد

چشم من باز پر تلاطم شد

شرشر اشک روی گونه ی من

شد سرازیر و قدر یک خم شد

گریه از شوق چه صفا دارد

شب میلاد نور پنجم شد

اشک اذن دخول ما بود و

در که وا شد دمِ تبسم شد

محرم اهل بیت اگر شده ایم

همه از یک دعای خانم شد

شکر، یا فاطمه و یا فاطر

شکر، هستم غلام تو باقر

در رحمت دوباره وا شده است

میزبان دلم خدا شده است

بار دیگر میان بیت وحی

آیه ی نور رو نما شده است

سجده ام را کسی نماند که ندید

سِرّ توحید بر ملا شده است

دسته های فرشته می بینم

در مدینه برو بیا شده است

پشت یک خانه ای شلوغ شده

خبری بین کوچه ها شده است

رنگ پنجم به روی بوم آمد

حضرت باقر العلوم آمد

نذر چشمان تو جوانی من

به فدای تو زندگانی من

زیر پایت بگو که سر بزند

هر کسی خواست از نشانی من

عرض تعظیم پیش قد تو شد

علت قامت کمانی من

من ندارم که هیچ چیز از خود

همه از توست هستِ فانی من

هست " آقا مرا دعایم کن "

از دعاهای آسمانی من

در هوای شما نفس زده ام

غصه ها را ز سینه پس زده ام

تو همان چشمه سار عرفانی

فصل سبز بهار عرفانی

در مقام رفیع اخلاقی

جلوه گاه مدار عرفانی

ای سر آمد به علم و دانش ها

سخنت پر ز بار عرفانی

چه احادیث که به جا مانده

از تو آموزگار عرفانی

قبل تو این چنین ظهور نبود

در میان تبار عرفانی

جایگاه علوم و دانش تو

شاهکاری به آفرینش تو

می شود سائل درت باشم

زائر کوی مادرت باشم

می شود در هوای خاکی تو

پر زنم من کبوترت باشم

می شود در بقیع، غربت محض

سر قبر منورت باشم

یاد آن خاطرات کودکی ات

روضه خوان در برابرت باشم

یاد طفلی دو ساله بودن تو

و اسیری خواهرت باشم

معجر عمه های تو بردند

و شما را چقدر آزردند

×××


تعداد بازديد : 285
چهارشنبه 03 خرداد 1391 ساعت: 18:43
نویسنده:
نظرات(0)
میلاد یعقوبی امام باقر(ع)-مدح و مصیبت عشق آمد و مقابل من دفتری گشود مرغ دلم بهانه گرفت و پری گ

امام باقر(ع)-مدح و مصیبت

 

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود

بال و پری زدم به بلندای آسمان

از لطف خود خدای کریمان دری گشود

احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان

دیدم که روبروم در اخضری گشود

در آن طرف تمامی عالم بهشت بود

یک لحظه نور پرده زیباتری گشود

بر روی دیدگان پر از التماس من

باری تعال چهره یک سروری گشود

به به چه سروری که ملک مست بوی او

جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او

 نامش محمد و به لقب باقر العلوم

عالم ترین رجال عرب باقر العلوم

در روز اولش که قدم در جهان گذاشت

باعث شده به فخر رجب باقر العلوم

تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش

شیرین شود دهان چو رطب باقر العلوم

تابنده تر ز او نبود کس میان روز

زیباترین ستاره شب باقر العلوم

روح عبادت از پدرش زین العابدین

از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم

 جابر کمی ز علم شما ارث برده است

یک قطره ای ز آب دهان تو خورده است  

 قامت قیامت و رختان محشری بود

زور میان بازویتان حیدری بود

احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر

احسان و لطفتان به خدا مادری بود

داروی دردهای بشر خاک پایتان

آب دهان اطهرتان کوثری بود

دوم محمدی و علی عاشقت شده

جانم فدای نام تو پیغمبری بود

ایمان و زهد و عبادت به یک طرف

علم خدای ات طرف دیگری بود

باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم

خوانم فقط تو عشق منی باقرالعلوم

  مولا نفس زدی و دو عالم درست شد

از آن گل وجود تو آدم درست شد

بس که شما میان منا ناله کرده ای

از گریه تو چشمه زمزم درست شد

از تار و پود و رشته شال عزایتان

بالای هر حسینیه پرچم درست شد

در ماجرای پر غم وادی کربلا

اشکت چکید و قطره شبنم درست شد

بانی روضه های عطش با حمایتت

سینه زنی ماه محرم درست شد

هرکس که روضه ای ز شما گوش می کند

یک جرعه می ز دست شما نوش می کند

آقا عنایتی بده بر سینه ناله را

پر کن ز داغ کرببلا این پیاله را

ای باغبان ساقه شکسته به ما بگو

داری به باغ سینه غم چند لاله را

یا حضرت غریب بمیرم برای تو

طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟

دیدی که راس جد غریبت به نیزه شد

دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را

دارم به سر زیارت قبر بقیع اتان

امضا بزن به دست خودت این قباله را

یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن

مارا غلام حضرت باقر حساب کن


تعداد بازديد : 558
چهارشنبه 03 خرداد 1391 ساعت: 18:41
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار امام باقر(ع)-مدح و ولادت و شهادت ای انس و جان محصّل دانش‌سرای تو وی نُه سپهر گوشۀ

امام باقر(ع)-مدح و ولادت و شهادت


ای انس و جان محصّل دانش‌سرای تو

وی نُه سپهر گوشۀ دارالولای تو

پنجم وصی ختم رسل باقرالعلوم

کلّ علوم در نفس جان‌فزای تو

جابر شفا گرفت ز دست خدایی‌ات

جبریل فیض می‌برد از خاک پای تو

پیش از شب ولادت تو ختم‌الانبیا

از جان و دل سلام فرستد برای تو

می‌جوشد از کلام خوشت معجز مسیح

نبْوَد عجب به مُرده دهد جان دعای تو

نام تو، خلق و خوی تو، یکسر محمّد است

وجهِ خداست روی محمّد نمای تو

ما را چه زهره تا که ز مدح تو دم زنیم؟

گوید خدا برای رسولش ثنای تو

اهل سخن هنوز ز دلدادگان حق

دل می‌برند با سخنِ دل‌ربای تو

با آنکه می‌برد دل ما را مدینه‌ات

پیوسته در بقیع دل ماست جای تو

باشد کجا به نزد تو قابل، درود ما؟

ای بر تو لحظه لحظه سلام خدای تو

قبرت خراب و قدر تو باشد بسی بلند

ای عرش کبریا حرم با صفای تو  

ویرانۀ بقیع تو باشد بهشت ما

ای خازن بهشت گدای گدای تو

قبر تو در مدینه غریب است و روز و شب

باشد مدینۀ دل ما کربلای تو

دشنام خصم را که دهد با دعا جواب

غیر از تو، ای حلاوت جان در صدای تو

حاشا که حقِ یک سخنت را ادا کنم

گر صدهزار بار کنم جان فدای تو

چون نور آفتاب که تابیده بر زمین

پیچیده در سپهر معارف، ندای تو

ما ظرف کوچکیم و عنایات تو، بزرگ

ای وسعت جهان همه ظرف عطای تو!

تو در چار بحری و دریای هفت نور

نورند نور جمله تبار و نیای تو

طاق است طاق، مؤمن طاق تو در جهان

بوحمزه و هشام که آرد سوای تو؟

یاد آورم ز خاطرۀ چارسالگیت

از کربلا و کوفه و شامِ بلای تو

عالم سیاه در نظرت گشت همچو شب

وقتی کبود شد بدن عمه‌های تو

بزم یزید ریخت به هم، رنگ او پرید

وقتی بلند گشت صدای رسای تو

گفتی که حاجیان همه ده‌سال در منا

گیرند دور هم همه با هم عزای تو

ای پنجمین معلم عالم بگو، بگو

زهر هشام با چه گنه شد جزای تو؟

تقدیم توست سوز دل صبح و شام ما

در قلب ما بوَد غم بی‌انتهای تو

نفرین بر آن گروه که در روضة البقیع

نگذاشتند گریه کنم از برای تو

تا هست روح در تن و سوزش درون جان

«میثم» بوَد هماره قصیده سرای تو


تعداد بازديد : 238
چهارشنبه 03 خرداد 1391 ساعت: 18:40
نویسنده:
نظرات(0)
چشمهايت فرات دلتنگي اشکهايت تلاطم غمهاست حال و روز دل شکسته‌ی تو از نگاه غريب تو پيداست اي غريب

چشمهايت فرات دلتنگي

اشکهايت تلاطم غمهاست

حال و روز دل شکسته‌ی تو

از نگاه غريب تو پيداست

اي غريب مدينه‌ی دوم

مرد خلوت نشين سامرّا

التماس هميشه‌ی باران

حضرت عشق التماس دعا

کوچه‌ی خاکي محله‌ی غم

در غرور از حضور ساده‌ی توست

ولي افسوس شرمگين تو و

پاي پر پينه و پياده‌ی توست

آه آقا تو خوب مي داني

که دل بيقرار يعني چه

پشت دروازه هاي شهر ستم

آن همه انتظار يعني چه

چه به روز دل تو آوردند

رمق ناله در صدايت نيست

بگو اي نسل كوثر و زمزم

بزم شوم شراب جايت نيست

بي گمان بين آن همه غربت

دل تنگ تو نينوائي شد

روضه هاي كبود طشت طلا

در نگاه ترت تداعي شد

آري آن لحظه ماتم قلبت

بي کسي هاي عمه زينب بود

قاتلت زهر کينه ها ، نه نه !

روضه‌ی خيزراني لب بود

در عزاي تو حضرت باران

که گريبان آسمان چاک است

نه فقط چشم هاي ابري ما

روضه خوانت تمام افلاک است

                                       یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 134
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت: 13:38
نویسنده:
نظرات(0)
علی اکبر لطیفیان امام محمد باقر(ع)- مدح و مصیبت خشکی ام رفت و وصل دریا شد سردی ام رفت و فصل گرما

امام محمد باقر(ع)- مدح و مصیبت


خشکی ام رفت و وصل دریا شد

سردی ام رفت و فصل گرما شد

فارغم از خودم خدار را شکر

آسمانی شدم خدا را شکر

آمدی و دلم نجات گرفت

باز هم مرده ای حیات گرفت

ای حیات مجدد دنیا

دومین یا محمد دنیا

یا من ارجوی آستان لبم

پنجمین رکعت نماز شبم

ای که تنها خدا شناخت تو را

مثل بیت الحرام ساخت تو را

قافیه های بیت ما تنگ است

در مقامت کمیت هم لنگ است

ای نسیم پر از بهار حسین

حسنی زاده تبار حسین

قبله مردم مدینه تویی

حسن دوم مدینه تویی

ای ظهور پیمبر اکرم

حاصل وصلت دعا و کرم

مادرت دختر کریم خدا

پدرت حضرت کلیم خدا

وسط هفته ها برای منی

التماس سه شنبه های منی

سر شب فکر نور تو بودم

فکر شب های طور تو بودم

خواب سجادهٔ تو را دیدم

صبح دیدم کنار خورشیدم

ای نماز پر از قنوت حسن

حاصل چلهٔ سکوت حسن

تو تولای دفترم هستی

قسم نون والقلم هستی

تکیه بر بال جبرئیل زدی

مزرعه داشتی و بیل زدی

بهترین میوهٔ تو ایمان بود

گندم کال تو پر از نان بود

بی تو این حوزه ها کمال نداشت

میوه ای غیر سیب کال نداشت

وقت آن است اجتهاد کنی

بی سواد مرا سواد کنی

وقت آن است منبری بزنی

حرف یک حرف بهتری بزنی

عِلم را باز هم شکف دهی

در کلاست مرا طواف دهی

اگر علم تو را حساب کنند

زندگی تو را کتاب کنند

علم و اخلاق می شود با هم

آدمی می کند بنی آدم

×××

پر جبریل زیر پای تو بود

گردن آویز بچه های تو بود

میوهٔ بهتر از رطب سیب است

باعث التیام تب سیب است

فاطمه سیب جنت الاعلاست

پس شفای تب تو یا زهراست

چه کسی گفته بی مزاری تو

یا چراغ حرم نداری تو

قبر تو بارگاه توحید است

شمع بالاسر تو خورشید است

چه کسی گفته سایبانت نیست

صحن در صحن آسمانت نیست

عرش که آسمان نمی خواهد

نور که سایبان نمی خواهد

تو خودت سایبان دنیایی

بهترین آسمان دنیایی

×××

مردی از خانوادهٔ خورشید

امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست

روضه های غروب مناست

مرد سجاده، مرد نافله ها

مرد شب زنده دار قافله ها

مردی از جنس آیه تطهیر

خستگی های بردن زنجیر

هم سفر با ستارهٔ غم هاست

«کربلا زاده» محرّم هاست

هم نژاد امام بی کفنان

دومین مرد کاروان زنان

راه طی کردهٔ بیابان ها

قدم زخمی مغیلان ها

یاد خون طپندهٔ گودال

خنده های زنندهٔ گودال

×××

زخم بال و پر کبوترها

پا به پای اسارت سرها

بغض غمگین عصر عاشورا

گریه پشت پای معجرها

غیرت دست بسته محمل

شاهد التماس دخترها

کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا

هم رکاب صدای حنجرها

×××

برگ سبزی است با نشانهٔ سرخ

کودک زیر تازیانهٔ سرخ

طفل رفته، خمیده برگشته

باغ گل رفته چیده برگشته

آفتاب کمی غروب شده ست

گل یاس بنفشه کوب شده ست

آشنای صدای سلسله هاست

سوزش ناگهان آبله هاست

او که آیینهٔ محرم بود

گریه هایش به رنگ ماتم بود

از ستاره گرفته تا شبنم

از بنفشه گرفته تا مریم

همه محو صدای او هستند

پای مرثیه های او هستند


تعداد بازديد : 191
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت: 12:21
نویسنده:
نظرات(0)
میلاد یعقوبی امام باقر(ع)-مدح و مصیبت عشق آمد و مقابل من دفتری گشود مرغ دلم بهانه گرفت و پری گ

امام باقر(ع)-مدح و مصیبت

 

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود

بال و پری زدم به بلندای آسمان

از لطف خود خدای کریمان دری گشود

احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان

دیدم که روبروم در اخضری گشود

در آن طرف تمامی عالم بهشت بود

یک لحظه نور پرده زیباتری گشود

بر روی دیدگان پر از التماس من

باری تعال چهره یک سروری گشود

به به چه سروری که ملک مست بوی او

جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او

 نامش محمد و به لقب باقر العلوم

عالم ترین رجال عرب باقر العلوم

در روز اولش که قدم در جهان گذاشت

باعث شده به فخر رجب باقر العلوم

تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش

شیرین شود دهان چو رطب باقر العلوم

تابنده تر ز او نبود کس میان روز

زیباترین ستاره شب باقر العلوم

روح عبادت از پدرش زین العابدین

از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم

 جابر کمی ز علم شما ارث برده است

یک قطره ای ز آب دهان تو خورده است  

 قامت قیامت و رختان محشری بود

زور میان بازویتان حیدری بود

احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر

احسان و لطفتان به خدا مادری بود

داروی دردهای بشر خاک پایتان

آب دهان اطهرتان کوثری بود

دوم محمدی و علی عاشقت شده

جانم فدای نام تو پیغمبری بود

ایمان و زهد و عبادت به یک طرف

علم خدای ات طرف دیگری بود

باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم

خوانم فقط تو عشق منی باقرالعلوم

  مولا نفس زدی و دو عالم درست شد

از آن گل وجود تو آدم درست شد

بس که شما میان منا ناله کرده ای

از گریه تو چشمه زمزم درست شد

از تار و پود و رشته شال عزایتان

بالای هر حسینیه پرچم درست شد

در ماجرای پر غم وادی کربلا

اشکت چکید و قطره شبنم درست شد

بانی روضه های عطش با حمایتت

سینه زنی ماه محرم درست شد

هرکس که روضه ای ز شما گوش می کند

یک جرعه می ز دست شما نوش می کند

آقا عنایتی بده بر سینه ناله را

پر کن ز داغ کرببلا این پیاله را

ای باغبان ساقه شکسته به ما بگو

داری به باغ سینه غم چند لاله را

یا حضرت غریب بمیرم برای تو

طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟

دیدی که راس جد غریبت به نیزه شد

دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را

دارم به سر زیارت قبر بقیع اتان

امضا بزن به دست خودت این قباله را

یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن

مارا غلام حضرت باقر حساب کن


تعداد بازديد : 215
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت: 12:21
نویسنده:
نظرات(0)
نیمه شب دشمن مرا ، تا میان خانه زد بال پرواز مرا در میانه لانه زد در حریم امن من

نیمه شب دشمن مرا  ، تا میان خانه زد                 بال پرواز مرا در میانه لانه زد

در حریم امن من ، آمد و او آتش بدست              هم جسارت ها نمود ، هم نمازم را شکست

در سکوت کوچه ها ، دل شکسته می روم            بی عمامه بی عبا ، دست بسته می روم



ای آنکه خدا ستوده در قرآنت                                    جانم به فدای سینه سوزانت

ای جعفر صادق ای امام مسموم                              سوزد دل ما به تربت ویرانت

                                                                         سید محمد خسرو نژاد (خسرو)


تعداد بازديد : 217
سه شنبه 08 فروردین 1391 ساعت: 15:41
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت باقر کُشته از زهر جفا شد (2) مُسلم سر نورانیش از ت

حضرت باقر کُشته از زهر جفا شد (2)

                                            مُسلم سر نورانیش از تن جدا شد

مدینه غوغاست ، محشر کبراست

                                          آه و واویلا ، آه واویلا (2)

امشب بقیع خاموش و کوفه گشته خاموش

                                          زهـــرا برای باقر و مسلم سیه پوش

مسلم بـــــــــــــه کوفه ، غریب و تنهاست

                                         آه و واویلا ، آه و واویلا (2)

 

                                                                         [ احمد صالح ]
تعداد بازديد : 414
سه شنبه 08 فروردین 1391 ساعت: 15:29
نویسنده:
نظرات(0)
بـــــــــاقر آلِ رسولم (2) نــــــجل زهرای بتولم (2) « پاره شد قلبم از هر کین

بـــــــــاقر آلِ رسولم  (2)                     نــــــجل زهرای بتولم (2)

« پاره شد قلبم از هر کینه                    جان سپردم به شهر مدینه»

وا مصیبت، مصیبت، مصیبت (2)

قبــــــــــلۀ اهل ولایم (2)                     شد  مدینه   کربلایم  (2)

« زادۀ سیّد الســـــاجدینم                      گشته ام کُشتۀ راه دینم»

وا مصیبت، مصیبت، مصیبت (2)

من در ایّــــــــــام صغیری                     دیده ام رنج اسیری (2)

« با اسیران به ویرانه خُفتم                    درد پنهان خود را نگفتم»

                                وا مصیبت، مصیبت، مصیبت(2)

 

جـــــــان مادر کن نگاهم                       صدر زیـــن شد قتلگاهم (2)

« ناله آمد برون از نهادم                      چهره بر خاک غربت نهادم»

وا مصیبت، مصیبت، مصیبت(2)

شد گـــــــــــــــواه درد و داغم                 قـــــــــبر بی شمع و چراغم

« گر چه خاک وطن تربتم شد                 تـــــــربتم شاهد غربتم شد»

                             وا مصیبت، مصیبت، مصیبت (2)

 

                                                                      [غلامرضا سازگار] (میثم)

 


تعداد بازديد : 315
سه شنبه 08 فروردین 1391 ساعت: 15:29
نویسنده:
نظرات(0)
کشته شد از تیغ دشمن شد فدا از زهر کینه حضرت مسلم

کشته شد از تیغ دشمن                                                   شد فدا از زهر کینه

حضرت مسلم به کوفه                                          حضرت باقر مدینه

                         عاشقان آل عصمت – وا مصیبت وامصیبت

قلب باقرغرق خون شد                                                      جسم مسلم پاره پاره

آن سر قبر پیمبر                                        این سر دارالاماره

            عاشقان آل عصمت – وا مصیبت وامصیبت

باقر آل پیمبر (2)                                       کشته شد در ره داور

جسم مسلم در میان                                           کوچه ها افتاده بی سر (2)

   عاشقان آل عصمت – وا مصیبت وامصیبت



تعداد بازديد : 156
سه شنبه 08 فروردین 1391 ساعت: 15:28
نویسنده:
نظرات(0)
شهید اشقیا منم باقر آل فاطمه وارث کربلا منم

شهید اشقیا منم                                               باقر آل فاطمه

وارث کربلا منم                                                     باقر آل فاطمه

شاهد دشت لاله ها                                             باقر آل فاطمه

به غصه آشنا منم                                                 باقر آل فاطمه

همقدم خون جگر                                                  باقر آل فاطمه

رنج و عزای کاروان                                                  باقر آل فاطمه

همسفر شام غم و                                                 باقر آل فاطمه 

کوفه و کربلا منم                                                  باقر آل فاطمه

 به روز کودکی اسیر                                              باقر آل فاطمه

گشته به زنجیر جفا                                              باقر آل فاطمه   

یگانه یادگار از آن                                                  باقر آل فاطمه 

قافله بلا منم                                                       باقر آل فاطمه

رنج اسارت مرا                                                    باقر آل فاطمه  

عمه به جان خود خرید                                          باقر آل فاطمه

به یاد غصه های او                                               باقر آل فاطمه        

کشته جان فدا منم                                              باقر آل فاطمه    

یک تنه بیش از همه او                                          باقر آل فاطمه

ضربه تازیانه خورد                                                 باقر آل فاطمه   

شاهد ناله های او                                                باقر آل فاطمه

در دل نینوا منم                                                   باقر آل فاطمه  

به کنج ویرانه شام                                                باقر آل فاطمه   

داغ سه ساله دیده ام                                           باقر آل فاطمه

وارث این همه غمم                                              باقر آل فاطمه 

خون جگر از جفا منم                                             باقر آل فاطمه  
تعداد بازديد : 236
سه شنبه 08 فروردین 1391 ساعت: 15:28
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 8
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف