ولادت حضرت زینب (س) - 3

ولادت حضرت زینب (س) - 3

ولادت حضرت زینب (س) - 3

ولادت حضرت زینب (س) - 3

ولادت حضرت زینب (س) - 3
ولادت حضرت زینب (س) - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زینب(س)-ولادت باز عالم پر ز غوغاى كه شد ؟ باز دلها مست و شیداى كه شد ؟ باز گوش اهل دل پر زمزمه ا

حضرت زینب(س)-ولادت

 

باز عالم پر ز غوغاى كه شد ؟

باز دلها مست و شیداى كه شد ؟

باز گوش اهل دل پر زمزمه

از طنینِ شور و آواى كه شد ؟

باز سر دارد هواى عاشقى

طالب روى دل آراى كه شد ؟

باز دیده سوى دامم مى‏كشد

پایبند چشم گیراى كه شد ؟

باز دل سرشار از شوق كه شد

باز این ویرانه مأواى كه شد ؟

دل به شوق از یاد زینب آمده

تهنیت میلاد زینب آمده

آمد آن ‏بانو كه ‏فخر هر زن ‏است

هر دلى با ذكر نامش گلشن ‏است

روح تاریك همه سر گشتگان

در شعاع نور عشقش روشن ‏است

نام زینب لرزه بر دل افكند

غیر آن دل كه ز سنگ و آهن ‏است

گفت‏ خیرالناس امر واجبى

احترام او به هر مرد و زن است

كسیت زینب ؟ جلوه عشق خدا

عشق او سرمایه دین من است

هست سرى منجلى در روح او

جمع زهرا و على در روح او

هیچ گنجى با غمت ‏هم پایه ‏نسیت

غیرعشقت ‏شیعه ‏را سرمایه ‏نیست

خواست دل آید به زیر سایه‏ات

دید اما نور حق را سایه نیست

غیر تو كه شیر زهرا خورده‏اى

هیچ كس با فاطمه هم پایه نیست

غیر نام دلربایت زینبا

در كتاب عشق حیدر آیه نیست

غیر اشكى كه نثارت مى‏كنم

عاشق بى ‏مایه ‏ات را مایه نسیت

عزت حیدر مدد كن عاشقت

دختر كوثر مدد كن عاشقت

اى درخشنده ‏تر از الماسها

اى صفا بخش وجود یاسها

اى تجلى امامت در زنان

مایه ی ترس على نشناسها

حوریان از درك تو عاجز همه

كى شناسندت یقین خناسها ؟

لطف تو شد شامل هر شیعه‏اى

اى صفا بخشیده بر احساسها

عبد زینب واقعاً عبد خداست

مدعى بگذار این وسواسها

خسته بال دام عشقِ زینبم

من پرستوىِ دمشق زینبم

اى خدا من دوستدار زینبم

خسته جانم جان نثار زینبم

سالها پرسه به كویش مى‏زنم

كوچه گرد و خاكسار زینبم

مى‏تپد در سینه دل با یاد او

دردمند و بیقرار زینبم

كاش بودم من كبوتر اى خدا

تا نمایى همجوار زینبم

در دم مرگم سوى شامم كشید

آن زمان در انتظار زینبم

كاش من قربان زینب مى‏ شدم

خادم طفلان زینب مى ‏شدم

 

سید محمد میرهاشمی


تعداد بازديد : 113
شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 19:21
نویسنده:
نظرات(0)
یا زینب... قلم به دست گرفت و نوشت:يا زينب شروع شد غزلی عاشقانه با زينب و بعد قافیه ها را کنار هم چید

یا زینب...

قلم به دست گرفت و نوشت:يا زينب

شروع شد غزلی عاشقانه با زينب

و بعد قافیه ها را کنار هم چید و

گذاشت آخر آن ها ردیف را زینب

به جای واژه به شعرش ستاره ها را چيد

نوشت روی تمام ستاره ها زینب

نوشت اشهد ان علی ولی الله

نوشت آینه ی مرتضی نما زینب

غزل کنار قصیده اگرچه کوتاه است

ولی چه سیروسلوکی گرفته تا زینب

نشسته چشم به راهش به صد اميد حسين

رفیق و همسفر راه کربلا زینب

فلک ﺗﺮاﻧﻪ ی ﻋﺸﻖ و ﺳﺮﻭﺭ را سر داد

ﺭﺳﻴﺪ ﺧﻮاﻫﺮ اﺭﺑﺎﺏ باوفا ﺯﻳﻨﺐ

رسیدآنکه به یمنش زمین پر از نور است

رسيد جلوه ی ((والصبر)) انبيا زینب

رسيد ، خنده به روی لب حسين نشست

و شد قرار حسینش از ابتدا زينب

عصاره ی همه ی پنج تن رسيد از راه

گذاشت نام مسیحایی اش خدا زینب

به ياد او دل شاعر گرفت و گفت :بيا

بخوان سليم موذن بزن نوا زينب

چه زود این غزل عاشقانه، مرثیه شد

چه زود با غم مادر شد آشنا زینب

چه زود جای کبودی ضربه ای را ديد

به روی صورت ناموس کبریا زینب

وروضه را به کجا میرساند این تقدیر

که از مدينه رسيده ست تا کجا زينب

کنار نيزه خودش را رساند تا کوفه

چه با امام خودش بود پا به پا زينب

((و ما رایت الا جمیل)) را می خواند

کنار جسم بریده سر از قفا زینب

چقدر باور اين صحنه سخت شد،بايد

چگونه از همه چيزش شود جدا زینب

غزل تمام شد و شاعر از نفس افتاد

قلم دوباره به کاغذ نوشت :يا زينب

 

گروه شاعران طليعه ی شاعر


تعداد بازديد : 116
شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 19:19
نویسنده:
نظرات(0)
یا زینب... فکر بِکرم چو زِ هَر دایره پرهیز کند روی گردان نظر از هر غم ناچیز کند گوش دل راز مگو بشنود �

یا زینب...

فکر بِکرم چو زِ هَر دایره پرهیز کند

روی گردان نظر از هر غم ناچیز کند

گوش دل راز مگو بشنود از پردۀ غیب

تا چه مقدار کسی گوش دلی تیز کند

آسمان امشب اگر بارش رحمت ریزد

همره بارش خود زمزمه ای نیز کند

باب رحمت به سرا پرده اگر باز شود

به تُهی دستی دل فاطمه گلریز کند

 عارفی نیست که تسبیح بهاران شنود

باز هر دم سخن از زردی پاییز کند

احسن الحال چو از ناحیۀ زینب شد

فرد عصیان زده را عبد سحر خیز کند

هر که دل سوختۀ حضرت زهرا بشود

تازه افروختۀ زینب کبری بشود

 

پیر شد هر که دل افروختۀ زینب شد

آن دلی سوخت که دل سوختۀ زینب شد

عمر اگر در ره بانوی وفا رفت ز دست

نشد از دست که اندوختۀ زینب شد

هر که شد عبد درش عارفِ بالله اش خوان

که دلش معرفت آموختۀ زینب شد

شده عالم همه حیران حسینش امّا

چشم ارباب کرم دوختۀ زینب شد

آنکه دل را به غم و محنت دنیا نفروخت

تا ابد بندۀ نفروختۀ زینب شد

چه کند شعلۀ محشر به سرا پردۀ دل

که شفیعش جگر سوختۀ زینب شد

چشم ما کاسۀ باب الکرم گریۀ ماست

هر کجا نام وی آید حرم گریۀ ماست

 

آنکه نام از طرف خالق اعظم دارد

مدح و تمجید ز پیغمبر اکرم دارد

کیست جز حضرت زینب که سرا پردۀ او

حاجبی پاک ، چنان حضرت مریم دارد

زینت نام علی در گرو زینب بود

باب علم است که ابواب مقدم دارد

عقل مات است که عنوان عقیله از چیست؟

جایگاهی است به عصمت که مسلّم دارد

سایۀ فاطمه با هیبتی از نور رسید

رتبه ای خاص در این بیت معظّم دارد

انبیا واسطۀ فیض و بر این در خادم

هر که اینجاست گدا ، فیض دمادم دارد

عبد زینب شده دنیا ز سرش می افتد

آسمانی شود آنکه به درش می افتد

 

اولیا را همگی روح مناجاتی تو

انبیا را به یقین قبلۀ حاجاتی تو

سرّ مستودع زهرایی و قَدرت مخفی

زین سبب گنج نهان وقت زیاراتی تو

کوه غمها نبرد ذرّه ای از صبر تو را

روح آزادگی و معنی هیهاتی تو

قلّۀ بندگی ات خواسته تا اوج بلاست

می شوی در دل گودال ملاقاتی تو

آری از زندگی ات فتح و ظفر می روید

غم چه زیباست تو را غرق مواساتی تو

طور سینای تجلّی است عبادتگاهت

همچنان فاطمه بانوی عباداتی تو

کوفیان را همه تسخیر کنی با سخنت

آه از آن روز که سرگشتۀ شاماتی تو

شأن والا نسب از بانوی کوثر داری

ذوالفقار سخن از هیبت حیدر داری

 

عشق را بین که علمدار ترین می آید

اشک را بین که گهر بارترین می آید

شد شریک غم ایام حسینش زینب

عشق را مَحرم و غمخوارترین می آید

بر سر بام فلک نَه ، سر نِی شهر به شهر

ماه را بین که خریدارترین می آید

لشگر غم اگر آید به مبارکبادش

باز در قافله سالار ترین می آید

در زلال نظر پاک حسینش غرق است

کربلا را ز جنان یارترین می آید

آنکه در هاله ای از نور هم افشا نشود

سر بازار گرفتارترین می آید

می سزد بار ولایت به امانت دستش

سوی مظلوم مددکارترین می آید

این مؤنث شده پیغمبر امداد حسین

هر کجا رفته حرم ساخته از یاد حسین

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 114
شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 19:18
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح و ولادت اختر پنجم ز برج آسمان چارمینم من امام ابن امام ابن امام متقینم روح عشق و جان دین و زاده حبل المتینم وارث جانانه و هم

حضرت زینب(س)-مدح و ولادت

 

اختر پنجم ز برج آسمان چارمینم

من امام ابن امام ابن امام متقینم

روح عشق و جان دین و زاده حبل المتینم

وارث جانانه و هم نام ختم المرسلینم

باقر العلم نبیم نور چشمان علیم

حجت حقم ولیم من صفیم من سخیم

باز کردم بار دیگر می کشان می خانه ها را

باده کردم مهر کردم ساقیان پیمانه ها را

شرح دادم تاب دادم لوحه افسانه ها را

نور دادم شور دادم گوشه ویرانه ها را

از علوم بی زوالم ازقدوم بی مثالم

از جلال و از جمالم از خصال و از کمالم

چلچلراغ عرش شد روشن زنور ماه رویم

نه رواق نه فلک را کردم عطر آگین  زبویم

چرخش چرخ مدور چرخد از یک تار مویم

خیل حور العین و غلمان محو رخسار نکویم

اسم من در آسمانهاست کوی من در عرش اعلاست

شائق من حق تعالاست مادرم ام ابیهاست

هر که امشب هر چه خواهد من به او اعطا نمایم

هر که سودا هر چه دارد من به او سودا نمایم

هر که مشکل هر چه دارد مشکلش را وا نمایم

هر ویزای بقیع خواهد زمن امضا نمایم

باقرم مشکل گشایم من تجلی خدایم

عالمی را رهنمایم پور شاه کربلایم

 

 


تعداد بازديد : 171
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت: 9:55
نویسنده:
نظرات(0)
دوباره اشک های شوق جاری زمین و مستی و دل بی قراری هوا بد جور گردیده بهاری شده غم از همه عالم فراری نشسته خنده بر لب های مولا خدا داده است زهر
دوباره اشک های شوق جاری

زمین و مستی و دل بی قراری

هوا بد جور گردیده بهاری

شده غم از همه عالم فراری

نشسته خنده بر لب های مولا

خدا داده است زهرایی به زهرا

 

به کوری همان که هست ابتر

دوباره آمد از فردوس کوثر

شده کار گدای شهر بهتر

دوباره مجتبی گشته برادر

پریده عشق امشب باز از خواب

رسیده لیلی و مجنون ارباب

 

منم بیچاره و رسوای زینب

مرید منطق والای زینب

نمی از قطره دریای زینب

به اذن حضرت سقای زینب :

حسینی مذهبم الحمدلله

غلام زینبم الحمدلله

 

خدایا بی قرار زینبم کن

غلام اعتبار زینبم کن

شهید اقتدار زینبم کن

سگ ایل و تبار زینبم کن

الهی نرم گردد قلب سردم

رسول ترک این بانو بگردم

 

 

فدای گام های استوارش

ندیده نا امیدی روزگارش

دهان ها مانده وا از اقتدارش

چه کرده غیرت ریحانه وارش

ستون عاشقی را او بنا کرد

وقارش کربلا را کربلا کرد

 

علی پیداست از لحن کلامش

شبیه کعبه واجب احترامش

تعصب داشت بر نامش امامش

جوانان بنی هاشم غلامش

گرفتار حیای اوست دنیا

«ندید همسایه اش هم ، سایه اش را »

 

همیشه ورد لبهایش حسین است

بهشت و دین و دنیایش حسین است

نشان مهر و امضایش حسین است

همه دانند آقایش حسین است

خدا او را قیامت آفریده

حسینی تر از او دنیا ندیده

 

اگر چه سوخت در آتش پر او

نشد کم ذره ای از باور او

نیامد خستگی در پیکر او

حلالش باد شیرمادر او

مراد مکتب اهل جنون است

شعارش حاء و سین و یاء و نون است

 

زمانه با غرور او چه ها کرد

حسینش را چه بد از او جدا کرد

و کوفه قامتش را خوب تا کرد

سرش چون علی مرتضی کرد

مرور دردهای او عذاب است

کجا در شأن او بزم شراب است

محمدحسین رحیمیان


تعداد بازديد : 149
جمعه 16 اسفند 1392 ساعت: 16:57
نویسنده:
نظرات(0)
یا زینب... امشب از اوج آسمانها نور آمد امشب امید چشمهای کور آمد گویا کسی شیرین تر از انگور آمد دیگر برای سینه زنها شور آمد قنداقه اش را جبرئ�

یا زینب...

امشب از اوج آسمانها نور آمد

امشب امید چشمهای کور آمد

گویا کسی شیرین تر از انگور آمد

دیگر برای سینه زنها شور آمد

 

قنداقه اش را جبرئیل از عرش آورد

آیینه حق را به روی فرش آورد

 

سوی زمین آمد تجلی از خدا  باز

او آمد و انگار  آمد مرتضی  باز

وقتی کبوتر با کبوتر باز با  باز

پس می کند سوی حسینش چشم  را باز

 

عالم ندیده این چنین خواهر برادر

عالم شود قربان این خواهر برادر

 

انگار این کودک قیامش فرق دارد

ساقی کوثر گفته جامش فرق دارد

زینب شده یعنی که نامش فرق دارد

الحق عقیله احترامش فرق دارد

 

او محترم باشد برای خانواده

پشت سرش باشد دعای خانواده

 

چشمان زهرائیش الحق بی نظیر است

وقتی پدر شیر است او هم ماده شیر است

از خاک عالم تا خدا او تک مسیر است

هم شد شریک شاه هم نعم الامیر است

 

نور دوعینش باشد، او هم هست آنجا

هر جا حسینش باشد، او هم هست آنجا

 

وقتی برادر هست چیزی کم ندارد

غیر از برادر کار بر عالم ندارد

او غصه ها دیده ست اما غم ندارد

جز دوری از دلداده اش ماتم ندارد

 

گویا سه روز است او حسینش را ندیده

من مانده ام بانو چرا رنگش پریده؟؟

 

قبل از ازل تا حشر بی همتاست زینب

تنها فقط یک گفت، چون یکتاست زینب

هفت آسمان یک قطره پس دریاست زینب

گرچه زن آمد بر زمین، آقاست زینب

 

در نام او صد کیمیا را می توان یافت

در زینب کبری خدا را می توان یافت

 

دربار زینب ماورای عرش باشد

عبد خدا بوده، خدای عرش باشد

بی ذوالفقار او لافتای عرش باشد

اصلا فقط زینب برای عرش باشد

 

این ابتکارش را خدا وقتی که رو کرد

دین خودش را در زمین با آبرو کرد

 

همسایه حتی سایه ی او را ندیده

انگار غصه طاقت او را بریده

حالا زمان وعده ی زهرا رسیده

باید ببیند کربلا را پس خمیده

 

باید ببیند شمر در گودال رفته

باید ببیند مادرش از حال رفته

 

ایکاش هرگز او نبیند گرگ ها را

ایکاش چشمانش نبیند بوریا را

دعوا سر عمامه، نعلین و عبا را

انگشت بی انگشتر خون خدا را


تعداد بازديد : 229
جمعه 16 اسفند 1392 ساعت: 9:45
نویسنده:
نظرات(0)
بی بی جان زینب... عالم تمام عرصه جولان زینب است صد جبرئیل گوش به فرمان زینب است هرچه بلا به راه خدا میرسد نکوست نص صریح آیه قرآن زینب است

بی بی جان زینب...

عالم تمام عرصه جولان زینب است

 

صد جبرئیل گوش به فرمان زینب است

 

 

 

 هرچه بلا به راه خدا میرسد نکوست

 

نص صریح آیه قرآن زینب است

 

 

 

از بس دعای زینب کبری گره گشاست

 

 حتی حسین دست به دامان زینب است

 

 

 

 آن ما رایت گفتن در اوج غصه ها

 

یک گوشه از حقیقت ایمان زینب است

 

 

 

طوفان گریه هاست کمی دیدن حسین

 

 تنها دلیل چهره خندان زینب است

 

 

 

 یک لحظه پا ز راه خدا پس نمی کشد

 

 هر کس که عالمانه مسلمان زینب است

 

 

 

هر کس که در عزای حسینش شریک شد

 

 فردا به لطف فاطمه مهمان زینب است

 

 

 

در ماجرای شام دلم قرص و محکم است

 

 پرهای جبرئیل نگهبان زینب است

 

 

 

حتی برای روزی خود غصه هم نخور

 

روزی خلق دست غلامان زینب است

 

 

 

بی تاب و بی تبی مرا بیشتر کنید

 

 روزی زینبی مرا بیشتر کنید

 

 

 

مستی اگر که شرط عبادات می شود

 

 پس عشق یار افضل طاعات می شود

 

 

 

 مستی اگر ز باده زینب شود پدید

 

میخانه نیز قبله حاجات میشود

 

 

 

یک روزه راه صد شبه طی میشود رفیق

 

 ذکرش دلیل سیر مقامات می شود

 

 

 

در ذات لایزال خدا جلوه گر شود

 

هر ذره ای که جلوه این ذات می شود

 

 

 

اصلا بدیهی است که سلطان عالم است

 

 هر کس غلام عمه سادات می شود

 

 

 

 یک نسخه ی برابرِ اصلِ ز فاطمه است

 

 آنجا که سخت گرم مناجات می شود

 

 

 

 مبهوت مانده دهر از این صبر بی نظیر

 

 نه، بلکه صبر هم به خدا مات می شود

 

 

 

 آن حالتی که عاشق زینب گرفته است

 

 شک هم نکن که افضل حالات می شود

 

 

 

 یک دم اگر نگاه کند بر دل حقیر

 

 دل صاحب تمام کرامات می شود

 

 در باب فضل زینب اگر حرف کم زدیم

 

 تنها برای عقل مراعات می شود

 

 

 

 از لحظه ولادت خود با حسین بود

 

 تا لحظه شهادت خود با حسین بود

 

 

 

 مرغ دلم به کوی شما پرکشیده است

 

با سر به سوی مجلست امشب دویده است

 

 

 

در وادی شجاعت و مردانگی و صبر

 

مردانه چون تو شیرزنی کس ندیده است

 

 

 

مشغول فتح کوفه که بودی تمام شهر

 

 از نای تو صدای علی را شنیده است

 

 

 

 از جانب دمشق شما سالیان سال

 

بوی بهشت سمت دل ما وزیده است

 

 

 

سوگند میخورم که خدا این غلام را

 

 تنها برای نوکریت آفریده است

 

 

 

 عالم بدان که فخر من این است از ازل

 

 زینب مرا برای غلامی خریده است

 

 

 

 خانم بیا ببین که غلام سیاهتان

 

از هر چه غیر عشق شما دل بریده است

 

 

 

این افتخارم است که قلب حزین من

 

تنها برای زینب کبری طپیده است

 

 

 

عشقت به جان خریده ام ارزان نمی دهم

 

 بی اذن تو به هیچ کسی جان نمی دهم

 

 

 

بخت دلم بدون نگاهت سپید نیست

 

هرگز کسی ز لطف شما نا امید نیست

 

 

 

 بی فایده است شور بدون شعور، پس

 

 احساسِ بی ولایت زینب مفید نیست

 

 

 

 مدیون استقامت تو دین احمدی است

 

 قرآنِ بی شکوه وجودت، مجید نیست

 

 

 

چون کوه استوار، دلِ من به راهتان

 

سرو است در برابر دشمن چو بید نیست

 

 

 

 بی عشق تو جهادگرِ در مسیر حق

 

حتی اگر که کشته شود هم شهید نیست

 

 

 

 صد مرده زنده کردن با ذکر یاعلی

 

از نوکران حضرت زینب بعید نیست

 

 

 

این ارث مادر است رسیده به زینبش

 

 پس بی دلیل موی شما هم سپید نیست

 

 

 

 بی بی اسیر غصه مادر شدی و پس

 

 تا فاطمیه هست دگر عید، عید نیست

 

 

همواره در عزای شما گریه می کنم

 

 نوروز پا به پای شما گریه می کنم

 

حسین صیامی


تعداد بازديد : 222
جمعه 16 اسفند 1392 ساعت: 9:45
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح خبر از ما اگر خبر دارد از قضا صحبت قَدَر دارد دیده در خون کند سفر ز کسی که محرّم از او صفر دارد دختر شیر بیشه زار شرف کز وجو�

حضرت زینب(س)-مدح

 

خبر از ما اگر خبر دارد

از قضا صحبت قَدَر دارد

دیده در خون کند سفر ز کسی

که محرّم از او صفر دارد

دختر شیر بیشه زار شرف

کز وجود و عدم گذر دارد

دختر آفتاب و دختر آب

که از او سایه هر شجر دارد

زینب از رخ چو پرده بردارد

جان ماه از حسد خبر دارد

جلوه ای گر سری بلند کند

عشق، تعظیم تا کمر دارد

دل یکی، جان یکی، حسین یکی

یک چو دو گشت درد سر دارد

زینب از خود گذشت همچون آب

آب از این دست بس گذر دارد

دختر شیر، صحبتش شِکَر است

در دل بیشه نی شکر دارد

زن از این دست جرأت محض است

مرد، کی اینچنین هنر دارد؟

رازی از خویشتن بُروز نداد

بگذر از این که دو پسر دارد

نذر او باد گریه های کمم

گرچه خود اشک بیشتر دارد

در مقامات چشم او نقل است

که به کفّار هم نظر دارد

با محبّان چه کار خواهد کرد

او که با دشمنان نظر دارد

ما همه سایه های آن نَفَسیم

ناله ی ما از او اثر دارد

شرح مویش حرام تکوینی است

ورنه صد حاشیه خبر دارد

گفت با او طبیب گریه مکن

گفت جز این به من ضرر دارد

زینب آن جامه ی پر از خون است

که به خود زخم های تر دارد

ای بمیرند نوکران حسین

زین مصائب که او به بر دارد

شرح طولانی پریشانی

یک دو خط حرف مختصر دارد

دَخَلَت زَینبُ عَلَی بن زیاد

خط که از این شکسته تر دارد؟

 

محمد سهرابی


تعداد بازديد : 118
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 11:49
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح و ولادت امشب از میکدۀ غیب رسیده ‌است پیامی به تو ای دخترِ ساقی! برسانیم سلامی بسپاریم به شعری دل بیمار به دستت و بخوانیم دو

حضرت زینب(س)-مدح و ولادت

 

امشب از میکدۀ غیب رسیده ‌است پیامی

به تو ای دخترِ ساقی! برسانیم سلامی

بسپاریم به شعری دل بیمار به دستت

و بخوانیم دوبیتی و بگیریم دو جامی

امشب آرام به یک گوشه مودب بنشینم

خجل از روی سیاهم چو مرکب بنشینم

بگذارم قلم از شوق تو بر صفحه برقصد

زینب آباد شوم، ـ مُهر تو بر لب ـ بنشینم

مست لایعقل در وصف عقیله چه بگوید؟

دل آلوده از اسماء جمیله چه بگوید؟

شاعر از آیه‌ی در پرده کوثر چه بخواند؟

کودک از مردی بانوی قبیله چه بگوید؟

داده سرّ نی او نی قلم عشق به دستم

زینب الله پرستید که الله پرستم

قصه‌ی چوبه‌ی محمل خبر بی‌سندش هم

سندی بود که با آن سر بی ‌یار شکستم

کوفه لرزید به زیر قدم و ضرب کلامش

ذوالفقاری دگر انگار درآمد ز نیامش

خواند در آخر این خطبه چنان فصل خطابی

که شد انگشت به لب شام هم از حسن ختامش

زینبی دیدن هر منظره عشق است جماعت!

عشق در قبضه‌ی بانوی دمشق است جماعت!

بگذارید که تکرار شود قافیه، آخر

اول و آخر این قافله عشق است جماعت!

طبق فتوای تو در عشق نمازی است ندیده

سجده در دین تو بوسه است به رگهای بریده

هست سرها به رکوعی که اشاره‌ست به سروی

که قدش یک شبه از دوری دلدار خمیده

چیده‌ام برگی از آن باغ بلاغت که تو داری

شده‌ام شیعه آن شور و شجاعت که تو داری

زده‌ام فالی و فریاد رسی صبح می‌آید

با نگاه علی و هر چه علامت که تو داری

 


تعداد بازديد : 163
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 11:48
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح و ولادت بهشت اهل ولا شد مدینه با زینب پُر از سرور و صفا شد مدینه با زینب اگر دوباره بود گلشنی تماشائی چو گل شکفته و واشد مدی�

حضرت زینب(س)-مدح و ولادت

 

بهشت اهل ولا شد مدینه با زینب

پُر از سرور و صفا شد مدینه با زینب

اگر دوباره بود گلشنی تماشائی

چو گل شکفته و واشد مدینه با زینب

همین نه بیت ولایت از اوست نورانی

کـه غرق نورخدا شد مدینه با زینب

ز بس که گل به نثارش ز عرش افشاندند

شکوفـه زار وفـا شد مدینه با زینب

به خط نور نوشته است بر فلک جبریل

که جلوه گاه خدا شد مدینه با زینب

ز فیض جلوه ای از آفتاب شرم و عفاف

محیط شرم و حیا شد مدینه با زینب

حسین چون به روی زینبش تبسّم کرد

ز بند غُصه رها شد مدینه با زینب

به اشک و آه و مناجات فـاطمه سوگند

حریم سبز دعا شد مدینه با زینب

قسم به کعبه و زمزم به مروه و به صفا

کـه قبلگاه ولا شد مدینه با زینب

به سوی کعبۀ توحید اگر که ره پوئی

بیا که قبله نُما شد مدینه با زینب

شبی که عزم سفرکرد او از این گلزار

ملول و نوحه سرا شد مدینه با زینب

همین که از سفر شام و کوفه او برگشت

دوباره کرب و بلاشد مدینه با زینب

سری بزن به مدینه«وفائی»و بنگر

که باغ خاطره ها شد مدینه با زینب

 


تعداد بازديد : 237
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 11:47
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت زینب(س)-مدح و ولادت گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست رسم مردانگی ات راه ن�

حضرت زینب(س)-مدح و ولادت

 

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد

از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست

رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد

جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم چه بگویم از تو

چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خداوند روایتگر تو است

تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

روبروی تو که قرآن خدا وا می شد

لب آیات به تفسیر شما وا می شد

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

 

سید حمیدرضا برقعی


تعداد بازديد : 327
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 11:07
نویسنده:
نظرات(1)
ای شیر زن بی دل و بی واهمه زینب ای چشم و چراغ علی و فاطمه زینب من خسته ی هجرم،دیدار تو عشق است با این همه پستی، دل تنگ دمشق است یا زینب كبری،ی�

ای شیر زن بی دل و بی واهمه زینب

ای چشم و چراغ علی و فاطمه زینب

من خسته ی هجرم،دیدار تو عشق است

با این همه پستی، دل تنگ دمشق است

یا زینب كبری،یا زینب كبری

ای شیر زن بی دل و بی واهمه زینب

ای چشم و چراغ علی و فاطمه زینب

میگفت و شبی عاشق مستی به هیاهو

حق گشته به دستان شه علقمه زینب

من خسته ی هجرم،دیدار تو عشق است

با این همه پستی، دل تنگ دمشق است

یا زینب كبری،یا زینب كبری

ای آل عبا را نگه ات شائر احساس

بی بی زدلت سر بكشد عطر گل یاس

هر كس به كسی فخر كند در همه عالم

فخر تو همین بس كه تویی خواهر عباس

ماه علوییون،تو نور دو عینی

محبوب اباالفضل،معشوق حسینی

ای شیر زن بی دل و بی واهمه زینب

ای چشم و چراغ علی و فاطمه زینب

یا زینب كبری،یا زینب كبری

هر لحظه كه به كعبه ی حق روی نیاز است

با یاد شما بال و پر خاطره باز است

گر بسته شود بر رخ ما هر در دیگر

بی بی دل صد چاك شما بنده نواز است

بیچاره دل من لب تشنه ی جام است

خورشید مدینه زینب مه شام است

یا زینب كبری،یا زینب كبری

در تاب و تب جلوه ی حُسنت دل حق مست

كس مثل تو دل بر ره دلدار نمی بست

ای چادر تو آبروی ساقی بی دست

بی بی صله ی عاشقیم اذن دمشق است

یا زینب كبری،یا زینب كبری


تعداد بازديد : 257
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(1)
مثل رنگين كماني از پسِ ابر ، روي دامان عشق افتادي اشك شوق حسين را ديدي، وَ مِي ناب را نشان دادي زينت خانواده ي عصمت !... ، دختر نور ، دختر دريا !.

مثل رنگين كماني از پسِ ابر ، روي دامان عشق افتادي

اشك شوق حسين را ديدي، وَ مِي ناب را نشان دادي

زينت خانواده ي عصمت !... ، دختر نور ، دختر دريا !...

با اصالت ترين نواده ي وحي، خواهر عشق، مادر بابا...!

تا كه گل هاي باغ كامل شد ، تا كه نور جمال تو تابيد

ماه با ديدنت تبسّم كرد ، عازم پشت كوه  شد خورشيد

آمدي و به جلوه آوردي،عشق خورشيد را به يك مهتاب

دامنت را  ستاره باران  كرد ،  خنده ي  آسماني  ارباب

لايي لايي خواب شيرينت ، طبق معمول عشق با عشق است

گفته اي بين گاهواره ي خويش،مهد دست حسين را عشق است

حلقه ي اشك شوق يار آمد، زلف هايت به پيچ و تاب افتاد

تا كه بوسه گرفت از تو پدر ، دهن  جبرئيل  آب  افتاد

نازهاي دخترانه اي داري، دست هاي علي خريدار است

فاطمه پاي گاهواره ي تو ، تا  بلنداي  فجر  بيدار است

وصف هركس به قالب مدح است، درقبال تو اينكه تكراري ست

تو كه خود منحصر شدي در خويش،مدح تو درمصيبتت جاري ست

در هياهوي بزم نامحرم  ، چه وقاري چه شوكتي داري

اي حجاب از حجاب تو زنده،چه حيايي چه عفّتي داري

هيبت تو به عالمي فهماند، عصر طاغوتيان سرآمده است

چقدَر استوار  بودي  كه  همه گفتند :  حيدر آمده است

جمله ي مَا رَاَيتُ اِلّايت ، فكر تاريخ را به هم زده است

عشق هم در كلاس عاشقي ات،بهر شاگردي ات علم زده است

نوري از خطبه ات تلالؤ كرد، شام تاريك صبح روشن شد

تا كه بغض گلوت پيدا شد،نيزه مشغول روضه خواندن شد

در  بلنداي  سرخي  مغرب  ،   آسماني  سياه  پيدا  شد

شعله ها  تا  كمي فرود آمد ،  دامني سوخته  هويدا شد

نيزه ها شاهدند كعبه ي درد، صبر تو آيتي زِ صبر خداست

مانده ام كه چرا  پس از گودال ، زندگاني هنوز پابرجاست

خطبه هايت به ما نشان دادند، دختر شير، شير بايد شد

به ستمديده ها خبر دادي ، در (اسير)ي امير  بايد  شد

شاعر: حميد رمي


تعداد بازديد : 135
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(0)
جانم زینب... مرده ای را پیش زینب"س" بردنش، نزدیک بود با نگاهی جد و آبادش همه احیاء شود...

جانم زینب...

مرده ای را پیش زینب"س" بردنش، نزدیک بود

با نگاهی جد و آبادش همه احیاء شود...


تعداد بازديد : 200
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
می نویسم از تو یا زینب ای علمدارکربلا، زینب دختر صبر مرتضی ، زینب هل اتی زینب انّما زینب افتخار قبیله، یا زینب السلام ای عقیله یا زینب �

می نویسم از تو یا زینب

ای علمدارکربلا، زینب

دختر صبر مرتضی ، زینب

هل اتی زینب انّما زینب

 

افتخار قبیله، یا زینب

السلام ای عقیله یا زینب

 

قاب قوسین عرش، معبر توست

اُو اَدنی، جمال منظر توست

کشتی کربلا، برادرتوست

لنگر آن، نخی ز معجر توست

 

باد هم سمت معجر تو نرفت

بی اجازه به محضر تو نرفت

 

ای نبوت به شأن زن، زینب

اسدالله بت شکن، زینب

فاطمه، حیدر و حسن، زینب

یک تنه، کل پنج تن، زینب

 

عمه جان امام های منی

بهترین احترام های منی

 

اول عرش ، جان ما ز تو بود

زنده اسلام با نماز تو بود

بس که محو خدا، نماز تو بود

حسرت انبیا، نماز تو بود

 

کربلا، مرحبا به تو گفته

التماس دعا به تو گفته

 

وقت اوجت، همه حقیر شدند

خطبه های تو بی نظیر شدند

همه ی کوفه، سر به زیر شدند

تو که نه، کوفیان اسیر شدند

 

کارهای پیمبری کردی

صد و ده بارحیدری کردی

 

ازهمین جا به گنبد تو سلام

به نگهبان مرقد تو سلام

به مقامات بی حد تو سلام

به سپاه زبانزد تو سلام

 

گر غباری رسد به قبر شما

زیر و رو میکنیم دنیا را

 

سالها ما به سر زدیم همه

با نگاه تو آمدیم همه

احدی و موحدیم، همه

مرجعی و مقلدیم، همه

 

پای درست خداشناس شدیم

ما همه کربلاشناس شدیم

 

سه برادر کبوترت بودند

بچه های برادرت بودند

راه بندان معبرت بودند

پاسبان های معجرت بودند

 

همه دور و بر شما، خانم

که مبادا به کوچه ها، خانم

 

به کجا کارها کشیده شده

سر بازارها کشیده شده

به پَرَت خارها کشیده شده

روی تو بارها کشیده شده

 

معجر سوخته، حجابت شده

گوشه ی آستین، نقابت شده

 

جواد پرچمی


تعداد بازديد : 563
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 10:50
نویسنده:
نظرات(0)
باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت متولد شده بود آینه حجب و حیا دختری که دم او هیبت مولایی داشت بسکه از آم

 

باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت

یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت

 

متولد شده بود آینه حجب و حیا

دختری که دم او هیبت مولایی داشت

 

بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد

باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت

 

مانده بودم چه بگویم بخدا این نوزاد

دختری بود که صد آینه آقایی داشت

 

عشق باباست به دختر همه اش کار دل است

بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت

 

یاسمن منتظر آمدن دلبر بود

علت این بود اگر دیده دریایی داشت

 

یک نفرگفت حسین آمد و او غوغا کرد

ناگهان دیده نورانی خود را واکرد

 

آمده آینه حضرت زهرابشود

آمده زینت جان و دل بابا بشود

 

دختر فاطمه و ام ابیهای علیست

پس عجب نیست که او زینب کبری بشود

 

نام زینب که می آید به خدا جا دارد

کوه دریا شود و موج زنان پا بشود

 

می تواند همه دم با نظر فاطمی اش

هرکسی را که نظرکرد مسیحا بشود

 

شب میلاد قرار دل ارباب حسین

نامه ام را برسانید که امضا بشود

 

این چنین دختری از فاطمه باید هم که

آبروی نسب آدم و حوا بشود

 

شوری افتاده به هردلکه بیانش سخت است

هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است

 

او که عشق پدر حضرت زهرا را داشت

خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت

 

متولد شد و شیرینی این دنیا شد

آنکه نامش شکر حضرت زهرا را داشت

 

به دل حیدر کرار جلایی بخشید

آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت

 

ازبزرگی نگاهش همگی فهمیدند

اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت

 

مرتضی مست خدا شدکه گلش را بویید

دید عطر سحرحضرت زهرا را داشت

 

ازگدا پروری و خانمی اش شد معلوم

اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت

 

بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست

ازخدای خودش این مرتبه دختر می خواست

 

دختر شیرخدا  آینه شیرخداست

دختر فاطمه والله که دریای حیاست

 

بعد زهرا بخدا در ادب و علم و حجاب

پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست

 

زینب آن بانوی با عزت و والایی که

یکی از پابه رکابان حریمش سقاست

 

جگری نیست کسی را که کشد معجر او

چون که او بنت علی شیرزن کرببلاست

 

آنقدر مثل پدر مست خداوند شده

که شهادت همه جا درنظر او زیباست

 

وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب

زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست

 

از لب خطبه او در و گهر می ریزد

تیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد

 

دست او بسته شد و حوصله او سر رفت

لب گشود و همه گفتند علی منبر رفت

 

گفت لاحول ولا قوه الا بالله

همه گفتند که مولابه سوی خیبر رفت

 

همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است

ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت

 

ذوالفقاری که به لب داشت در آمد زغلاف

خطبه آغاز شد و آبروی لشگر رفت

 

آنقدر گفت که افتاد یزید از تختش

آنقدر گفت که شیطان زمانه در رفت

 

آنقدر گفت که دلهای همه روشن شد

آنقدر گفت که اشک همه آنجا سر رفت

 

ناگهان در وسط گریه و اشک مردم

مردی از جای پرید و طرف یک سر رفت

 

چشم زینب به سرسوخته یار افتاد

فکر آن روز که رفته سربازار افتاد

 

مهدی نظری


تعداد بازديد : 147
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست پی نبرد

 

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد

از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

 

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست

رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

 

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

 

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد

جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد

 

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم چه بگویم از تو

 

چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

 

چه بگویم که خداوند روایتگر تو است

تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

 

روبروی تو که قرآن خدا وا می شد

لب آیات به تفسیر شما وا می شد

 

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی

 

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

 

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد

 

عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:

 

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

 

سید حمیدرضا برقعی


تعداد بازديد : 115
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح و ولادت امشب خدا به کوثر خود داد کوثری در بر گرفته فاطمه زهرای دیگری یا این که در لباس زن آمد پیمبری یا اینکه حق به حیدر خود�

حضرت زینب(س)-مدح و ولادت

 

امشب خدا به کوثر خود داد کوثری

در بر گرفته فاطمه زهرای دیگری

یا این که در لباس زن آمد پیمبری

یا اینکه حق به حیدر خودداد حیدری

این شیردختری است که شمشیر حیدر است

سر تا قدم امام حسین مکرر است

این پاک تر ز حاجر و حوا و مریم است

سر تا قدم صحیفۀ آیات محکم است

در وصف او مدیحۀ جن و بشر کم است

ام المصائب است نه ام المحرم است

این سیب سرخ باغ بهشت محمد است

آب و گلش تمام سرشت محمد است

زهراست جان احمد و این جان فاطمه است

ریحانۀ محمد و ریحان فاطمه است

طاها و قدر و کوثر و فرقان فاطمه است

گویی تمام وحی به دامان فاطمه است

تنها فهیمه ای که ندیده مفهمه

از کودکی است عالمۀ بی معلمه

بی او درخت سبز ولایت ثمر نداشت

دریای آرزوی نبوت گهر نداشت

انگار روز حادثه کم از پدر نداشت

الحق که صبر مادر از این خوب تر نداشت

وقت سکوت هم نفسش انفجار بود

شمشیر اگر نداشت خودش ذوالفقار بود

ام الکتاب صبر و رضا کیست زینب است

فصل الخطاب کرب و بلا کیست زینب است

فریاد خون خون خدا کیست زینب است

آیینۀ حسین نما کیست زینب است

زینب که لحظه لحظه شده غرق در حسین

در گاهواره چشم گشوده است بر حسین

زینب که چشم یوسف زهرا به سوی اوست

حبل المتین شیر خدا تار موی اوست

آیینۀ جمال خداوند روی اوست

هرجا حسین جلوه کند گفتگوی اوست

آبی که دارد آبرو از خاک کوی اوست

زین اب است و زین رسول خداست این

آیینه دار عرصۀ کرب و بلاست این

زینب زنی که بوده به مردان امامتش

اعجاز سید الشهدا در کرامتش

هر روز هست روز بزرگ قیامتش

دین سرفراز آمده در ظل قامتش

با خون نوشته اند شهیدان مکتبی

زینب حسینی است و حسین است زینبی

از کوثر رسول براین کوثرآفرین

ازحیدر بزرگ بر این حیدر آفرین

تا حشر از حسین بر این خواهر آفرین

از پنج تن به غیرت این دختر آفرین

از بس مقام و مرتبۀ  او جلیل بود

تا حشر از حسین پاره به چشمش جمیل بود

کوهی به پیش سیل بلا بود از الست

در قتلگاه سیطرۀ کفر را شکست

اول گرفت مصحف خود را به روی دست

قامت کشیده بر سر زانوی خود نشست

گفت ای خدا فدایی خود را وصول کن

این هدیه را ز آل محمد قبول کن

وقتی گشوده شد لب اسلام پرورش

وقتی خطابه خواند همانند مادرش

وقتی که گفت از پدر و از برادرش

کوفه دوباره دید علی را به منبرش

فخریه کرد فاطمه اینجا به زینبش

نهج البلاغه بود که می ریخت از لبش

ای ذوالفقار فتح ولایت زبان تو

ای راس سید الشهذا مدح خوان تو

زهرا به وجد آمده از امتحان تو

هر لحظۀ تو یک اثر جاودان تو

تیر تکلمت جگر خصم را شکافت

گویی دوباره سورۀ قرآن نزول یافت

حتی امیر کوفه حضورت اسیر شد

براوج تخت پیش جلالت حقیر شد

حتی سکوت تو به دل خلق تیر شد

دیدند یک اسیر به دل ها امیر شد

هر حرف خطبۀ تو هزاران قصیده است

میثم به پای نطق تو شور آفریده است

 


تعداد بازديد : 127
چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت: 9:51
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح و ولادت جشن امسال عجب می چسبد قال با حال عجب می چسبد زدن بال عجب می چسبد حافظ و فال عجب می چسبد فال آمد که به میخانه برو در پ

حضرت زینب(س)-مدح و ولادت

 

جشن امسال عجب می چسبد

قال با حال عجب می چسبد

زدن بال عجب می چسبد

حافظ و فال عجب می چسبد

فال آمد که به میخانه برو

در پی باده و پیمانه برو

می زنم باده کمی مست شوم

بی خبر از همه ی هست شوم

بی غش و ساده و یکدست شوم

آن چه مقصود نگار است شوم

قصدم این است که نوکر باشم

نوکر آل پیمبر باشم

من به این نوکری ایمان دارم

نوکرم، جلوه ی سلطان دارم!

بر سرم تاج سلیمان دارم

محضر شاه خراسان ... دارم ...

.... می کنم عرض ارادت به به

خدمت بانوی عصمت به به

چه شبی شد شب میلاد رسید

باده ی عشق به تعداد رسید

جبرییل آمد و امداد رسید

وحی از پنجره فولاد رسید : ...

... بنویسید فراوان ... آمد

عمّه ی شاه خراسان آمد

نمک سفره ی مولا زینب

معنی واژه ی زهرا زینب

همه ی زندگی ما زینب

شصت و نه بار بگو: « یا زینب »

نام او را ببر از شوق و شعف

تا بگیری صله از شاه نجف

نام تو گوهر نایاب شده

محو لبخند تو ارباب شده

بی سبب نیست که بی تاب شده

فاطمه قند دلش آب شده

تا که نام تو به لب می روید

خود به خود شهد رطب می روید

کوثر حضرت کوثر هستی

زین اب هستی و زیور هستی

زینت فاتح خیبر هستی

خطبه ات گفت که حیدر هستی

همه دیدند هنر داری تو

مثل عبّاس جگر داری تو

ذوالفقار سخنت برّان است

یکی از لشکر تو طوفان است

دشمن از قدرت تو حیران است

بی سبب نیست که سر گردان است

دیده هر بار حریف همه ای

پرورش یافته ی فاطمه ای

 


تعداد بازديد : 93
چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-ولادت صدای نم نم بارون، داره باز می ده بشارت می گه بردارید دلا رو، تا با هم بریم بریم زیارت غوغائیه تو مدینه، میاد عطر و بوی كوث�

حضرت زینب(س)-ولادت

 

صدای نم نم بارون، داره باز می ده بشارت

می گه بردارید دلا رو، تا با هم بریم بریم زیارت

غوغائیه تو مدینه، میاد عطر و بوی كوثر

گل بارونه آسمونا، فاطمه باز شده مادر

كوچه باغای بهشتی، لبریز حضور عشقه

می رسه فرشته ای كه،تا ابد صبور عشقه

ملائك به دست گرفتند، سر راش یاس و گلایل

گهوارش شده شبیه ،ضریح سبز توسل

اومده عقیله ی عشق، اومده قبله ی سادات

اومده حضرت زینب ، اومده عمه ی سادات

 


تعداد بازديد : 85
چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت: 9:47
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 4
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف