کاروان اسرا - 4

کاروان اسرا - 4

کاروان اسرا - 4

کاروان اسرا - 4

کاروان اسرا - 4
کاروان اسرا - 4
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
کاروان اسرا

به سمت کوفه و شام

 

در ناقه عیال شاه را می بردند

یک قافله سوز و آه  را می بردند

خورشید از آسمان تماشا می کرد

در نیزه هلال ماه را می بردند


تعداد بازديد : 185
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:08
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-مدح و مصیبت

 

پلك صبوری می گشایی

و چشم حماسه ها

روشن می شود

كدام سر انگشت پنهانی

زخمه به تار صوتی تو می زند

كه آهنگ خشم صبورت

عیش مغروران را

منغص می كند

می دانیم

تو نایب آن حنجره ی مشبّكی

كه به تاراج زوبین رفت

و دلت

مهمانسرای داغ های رشید است

ای زن !

قرآن بخوان

تا مردانگی بماند

قرآن بخوان

به نیابت كل آن سی جز

كه با سر انگشت نیزه

ورق خورد

قرآن بخوان

و تجوید تازه را

به تاریخ بیاموز

و ما را

به روایت پانزدهم

معرفی كن

قرآن بخوان

تا طبل هلهله

از های و هوی بیفتد

خیزران

عاجزتر از آن است

كه عصای دست

شكستهای بزك شده باشد

***

شاعران بیچاره

شاعران درمانده

شاعران مضطر

با نام تو چه كردند؟

***

تاریخِ زن

آبرو می گیرد

وقتی پلك صبوری می گشایی

و نام حماسی ات

بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد :

زینب


تعداد بازديد : 207
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:08
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-اسارت


از کرب و بلا به سوی دربار یزید

مجموعه قتلگاه را می بردند

***

من تماشای تو می کردم و غافل بودم

به تماشای تو شهری به تماشای من است



تعداد بازديد : 188
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:07
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-اسارت

 

والشمس و ضحاها

زآن قافله مفهوم منا پیدا بود

زآن حنجره آیات خدا پیدا بود

از گردش سرها به سر نیزه و چوب

منظومه ی والشمس و ضحی پیدا بود

زینب

آنروز كه آن فتنه به بار آمده بود

خورشید ولا بر سر دار آمده بود

با پای برهنه دشت ها را زینب

دنبال حسین سایه وار آمده بود

كودكان زهرا

آتش چو گرفت در میان دریا

همرنگ كویر شد دهان دریا

از سوز عطش به خویش می پیچیدند

در بین دو نهر ماهیان دریا


تعداد بازديد : 221
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:07
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

اسارت

سرش به نیزه به گل های چیده می ماند

به فجر از افق خون دمیده می ماند

یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا

به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند

میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم

به آهویی که ز مردم رمیده می ماند

شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی

به لاله های ز حنجر دریده می ماند

رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است

به آن که رنج نود ساله دیده می ماند

امام صادق حق پشت ناقه ی عریان

به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند

شوم فدای شهیدی که در کنار فرات

به آفتاب به خون آرمیده می ماند

هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟

نگاه تو به دل داغ دیده می ماند

حکایت احد و اشک چشم خونینش

به اختران ز گردون چکیده می ماند


تعداد بازديد : 157
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:07
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

در مسیر کوفه و شام

 

راه مانده است و پای آبله‌دار

شن و صحرا و خشم قافله‌دار

سفر این بار، داغدار و اسیر

آه با دست و پای سلسله‌دار

روز، سیلی و تازیانه و زخم

شب، سیاه و بلند و نافله‌دار

این طرف جای خالی کودک

آن طرف یک سپاه حرمله‌دار

سرد و ساکت به شیشه می‌ماند

مُرد آن آسمان چلچله‌دار

علقمه مانده شرمسار از خود

می‌رود کاروان از او گِله‌دار

سفر انگار انتهایش نیست

باز راه است و پای آبله‌دار


تعداد بازديد : 277
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:07
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-اسارت

 

کسی همپای محمل همره اوست

کسی چون ماه کامل همره اوست

که گفته در سفر تنهاست زینب؟

سری منزل به منزل همره اوست
تعداد بازديد : 197
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:07
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-اسارت

 

نمی گویم ز نوک نیزه با خواهر تکلم کن

نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن

اگرچه غنچه ی بی آب، نشکفد اما

درِ فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن

به چشم خارجی ما را تماشا می کند کوفی

به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن

اگر بهر نماز شکر می خواهی وضو سازی

ندارم آب، با خاک سر زینب تیمم کن

تو قلب عالمِ امکانی و آگاهی از قلبم

به دریا با نگاه خود بگو، کم  تر تلاطم کن

نگه با اختیار و اشک من بی اختیار آید

ز برج نی نظر ای ماه من امشب به انجم کن

اگر چه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز

ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن


تعداد بازديد : 167
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:06
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-مسیر کوفه و شام

 

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها

از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه ها

خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت

تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه ها

آمدی با سر به دیدارم که بر گردد ، حسین

دیده ی مردم ز محمل ها به سوی نیزه ها

من فدای حنجر خشکت که نوشیدست آب

گه زجام دشنه ها ، گاه از سبوی نیزه ها

از فراق اکبرت ، قلب رقیه آب شد

کاش این دختر نگردد رو بروی نیزه ها

ای موید ! تا بیابم آن سر ببریده را

می روم با پای دل در جستجوی نیزه ها


تعداد بازديد : 266
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:06
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

 حضرت زینب(س)-مسیر کوفه و شام

 

صوت قرآن تو صبرم را ربود از دل،حسین

زآن سبب سر را زدم بر چوبه محمل،حسین

من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را

از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل ، حسین

این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمه

یا شده خورشید گردون بر زمین نازل،حسین

می خورد بر هم لبت گویی تکلم می کنی

گاه با من، گه به طفلان ،‌ گاه با قاتل،حسین

ای هلال من ! زبس در خاک و خون پوشیده ای

دیدنت آسان ،‌شناسایی بود مشکل،حسین

اختیار دیده را پای سرت دادم ز دست

ترسم از اشکم بماند کاروان در گِل،حسین

با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا

با سرت بر نوک نی ،‌اُلفت گرفته دل،حسین

با تمام دردها و غصه ها و رنج ها

نیستم آنی ز طفل کوچکت غافل،حسین

هر چه پیش آید ، خوش آید ، سینه را کردم سپر

با اسارت نهضتت را می کنم کامل،حسین

سوز و شور میثم بی دست و پا را کن قبول

گر چه شعرش هست در نزد تو نا قابل،حسین


تعداد بازديد : 135
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:06
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)- اسارت


چشم تو سمت من دل من گیر نیزه هاست

این سینه پاره پاره شمشیر نیزه هاست

عشقت مرا به كوچه و بازار می كشد

زینب اسیر رشته زنجیر نیزه هاست

سر خی معجر من و پیشانیت حسین

اثبات آیه آیه تفسیر نیزه هاست

ای لاله ای كه خون چكد از ساقه ات هنوز

این زخم های وا شده تقصیر نیزه هاست

قرآن مخوان دوباره كه یكبار  دیده ام

آن سنگ ها كه بابت تقدیر نیزه هاست

قرآن مخوان كه پیرزنی روی بام ها

در انتظار پاسخ تكبیر نیزه هاست

این گیسوان پخش شده بین كوچه ها

از ردپای رأس تو در زیر نیزه هاست

حالا به این بهانه نگاهش به سوی ماست

نامحرمی كه چشم و دلش سیر نیزه هاست

***

 در بین راه نیزه تو ایستاده بود

جا ماندن كه باعث تأخیر نیزه هاست

****

گفتم كه چند لحظه بخوابم ولی نشد

این خواب هم تجسم تصویر نیزه هاست


تعداد بازديد : 231
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:06
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-مسیر کوفه و شام

 

عیسی شدی که این همه بالا ببینمت

بالای دست مردم دنیا ببینمت

بعد از گذشت چند شب از روز رفتنت

راضی نمیشود دلم الا ببینمت

اما چه فایده؟ خودت اصلا بگو حسین

وقتی نمی شناسمت آیا ببینمت؟!

امروز که شلوغی مردم امان نداد

کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت

شب ها چه دیر می گذرد ای حسین من!

ای کاش زود صبح شود تا ببینمت

حالا هلال تو سر نیزه طلوع کرد

تا ما "رایت، الا جمیلا" ببینمت

گفتی سر تو را ته خورجین گذاشتند

چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت

تو سنگ میخوری و سرت پرت می شود

انصاف نیست بین گذرها ببینمت

فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر

بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت


تعداد بازديد : 435
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:06
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

اسارت


کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟

قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟

افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته

خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره

پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده

گه می کند زیارت، گه می کند نظاره

سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون

کز زخم سینه دارد گل های بی شماره

از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند

دارد به گوش خونین خون جای گوشواره

یک کودک سه ساله خفته کنار گودال

ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره

درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند

سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره

مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت

آب فرات می زد بر حنجرش شراره

چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟!

جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره

یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی

میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره


تعداد بازديد : 189
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-مسیر کوفه و شام

 

غروب می رود و آفتاب می ماند

و همچنان به دلم اضطراب می ماند

چه دیر سرزدی ای ماه من . . . نگفتی که

چه چشم ها که به شوقت ز خواب می ماند

تنور وضع سرت را به هم زده اما

به موی سوخته عطر و گلاب می ماند

بگو به نیزه ات آهسته تر قدم بردار

که پای دیده ام از این شتاب می ماند

سرم که هست برای ادای حق سرت

چه غصه دستم اگر در طناب می ماند

به لطف خون تو تنها نه ساقه ی نیزه

زمین هم از برکاتت خضاب می ماند

شکوه نیزه تو بهتر است پس غم نیست

کجاوه ای هم اگر بی حجاب می ماند

به التماس دعاهای سنگ های جفا

سر و جبین و لبت مستجاب  می ماند

میان این همه سر چشم ها چه مبهوتند

به نیزه ای که نگاه رباب می ماند

لبان خشک تو یا چوب می خورد یا سنگ

و همچنان به لبت داغ آب می ماند


تعداد بازديد : 265
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

امام حسین(ع)- در مسیر اسارت


خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه ها

لبخند می زند سَری از روی نیزه ها

 دل برده است از تنِ بی جانِ خواهری

صوت خوشِ برادری از روی نیزه ها

 آه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!

با آسمان برابری از رویِ نیزه ها

گرچه شکسته می شوی و زخم می خوری

از هر چه هست، خوش تری از روی نیزه ها

گیسو رها مکن که دلِ شهر می رود

از یوسفان همه، سَری از روی نیزه ها

تا بوسه ای دهی به نگاهِ یتیمِ خود

خم شو به سویِ دختری از روی نیزه ها

 قرآن بخوان... بگو که مسیرِ نجات چیست؟

ای سَر! هنوز رهبری از رویِ نیزه ها


تعداد بازديد : 171
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

امام حسین(ع)، حضرت زینب(س)-در مسیر اسارت

 

دستان باد موی تو را شانه كرده است

خون بر دل پیاله و پیمانه كرده است

بالای نیزه چشمه ی نوری دمیده از

زخمی كه بر جبین تو كاشانه كرده است

رگهای حنجر تو به گودال قتلگاه

با دوست، گفتگوی صمیمانه كرده است

ذبحت عظیم بود و زبان مرا برید

حالا ببین چه با دلِ دردانه كرده است

چشمان پر زخون علمدار، روی نی

با دختری وداع غریبانه كرده است

از آتش خیام حرم دشت روشن است

این شعله ها چه با گل و پروانه كرده است

باور نمی كنم به خدا باغ لاله را

دست عدو شبیهِ به ویرانه كرده است

بادِ خزان چه حمله ی نامردمانه ای

بر غنچه های كوچك گل خانه كرده است

زینب شبیه پیرزن قد خمیده ایست

كز دوری تو موی پریشانه كرده است

حالا كه نام دخت علی بر لبم نشست

غم های عالمی به دلم لانه كرده است

هر روز و هر كجا كه به بن بست می رسم

دل را نصیب رزق كریمانه كرده است

گاهی دلم برای حرم تنگ می شود

شاید هوای مستی میخانه كرده است

باران چه با زمین عطشناك می كند؟

عشق حسین(ع) با من دیوانه كرده است


تعداد بازديد : 161
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

امام حسین(ع)-اسارت

 

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال

عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

گیسویت بر سر نی شِعر غریبی می‌خواند

زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی

شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

آه یعقوب شده چشم من از روزی که

به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد

چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود

عطر گیسوی تو و... سوختنت را دیدم


تعداد بازديد : 155
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

اسارت- در مسیر کوفه و شام 

 

وارسی کرد آن حوالی را  

پشت هر تپه سنگ بوته ی خار

 خیمه در خیمه گوشه در گوشه

بچه ها را شمرد چندین بار

 

چشم هایش به دور و بر چرخید

 کاروان را نمود آماده

 ایستاد و کمی تامل کرد 

 هیچ کس از قلم نیفتاده

 

کاروان را شکسته بندی کرد

 روی هر زخم مرهمی پیچید

 گاه گاهی میان این همه سوز 

  سر بر نیزه رفته را می دید

 

شانه ها دائماً تکان می خورد 

 گریه ی بچه ها چه سوزی داشت

 داغ ها را کمی تسلی داد 

خودش اما چه حال و روزی داشت

 

با تمام وجود می زد شور

 رو به رویش سیاهی شب بود

 دور تا دور کاروان می گشت

 نگران غرور زینب بود

 

تند می رفت و تند بر می گشت

 در نظر داشت طول قافله را

 بچه ها را یکی یکی می گفت

 کم کنید کم کنید فاصله را

 

غیرت حیدریش رو شده بود

چادر مادرانه بر سر داشت

هم حواسش به چشم خواهر بود

 هم هوای سر برادر داشت

 

مثل مادر چه غربتی دارد

مثل بابا چقدر مظلوم است

چه کسی گفت آب می خواهم؟

مشک بر دوش ام کلثوم است


تعداد بازديد : 140
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:04
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه

 

اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند

بی حرمتی به آینه را باب می كنند

 در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را

 با مشك های آب خنك، آب می كنند

 لب های خشك نیزه ی خود را حرامیان

 از خون سرخ توست كه سیراب می كنند

 عكس سر بریده ی عباس را به نی

 در چشم های اهل حرم قاب می كنند

 با نوحه ی رباب و تكان دادن سنان

 شش ماهه ی تو را سر نی خواب می كنند

 این آسمان شب زده را ای هلال عشق

 هفده ستاره گرد تو جذاب می كنند

 هفده ستاره معتكف چشم هایتان

 سجده به سمت قبله ی مهتاب می كنند

 هفده ستاره با كلماتی ز جنس اشك

 تفسیر سرخ سوره ی احزاب می كنند


تعداد بازديد : 335
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:04
نویسنده:
نظرات(0)
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام


من ماندم و تمام خطرهای روبرو

راهی که مانده است و سفر های روبرو

در پای آفتاب بدن های پشت سر

در دست باد شانه ی سرهای روبرو

شاید هنوز بود پسرهای دور و بر

چشم امیدشان به پدرهای روبرو

شاید برای چیدن یک گل زیاد بود

جمعیتی ز برق تبرهای روبرو

تدبیر ما به دست شراب سه ساله بود

وقتی که بسته شد همه درهای روبرو

زیباتر از بریده رگت اتفاق نیست

هر چند بر خلاف نظرهای روبرو


تعداد بازديد : 209
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:04
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 5
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف